#نقطه_ضعف_پارت_69
تلفن از گوشم فاصله دادم و گویا که عملیاتی مهم و حیاتی میون دستهام در حال اجرا بود که با قلبی با ضربان هزار پرسیدم:
_ اسمم چیه؟
و مسیح نفس فوت کرد و نالید:
_ بگو نفس.
سریعاً گفتم نفس و برای ماستمالیِ گندی که کاشته بودم افزودم:
_ ببخشید یه لحظه آنتن رفت انگار.
شنیدم:
_ خواهش میکنم مشکلی نیست. سامیاررو امشب به ما قرض میدی نفس جان ؟ کار ضروریه.
لحظهای حس تملک و یا جوی افتضاح، به صدام تزریق شد.
_نه نمیشه.. ببین آقای سپهر، اینو تو گوشت فرو کن، سامی همیشه اونجاست همیشه دم دستته ولی پنجشنبهها مال منه. به هیچ عنوان هم نمیذارم از پیشم بره.
romangram.com | @romangram_com