#نقطه_ضعف_پارت_62

_جواب ندادید به سوالم. حق ندارم فامیلیتون‌رو بدونم؟

صدای ماهرخ‌رو شنیدم. اون هم جسارت داشت که وسط این اوضاع می‌تونست حرف بزنه.

_رادان فر، فامیلیمون رادان فره نفس.

ابرو بالا انداختم و فامیلیشون‌رو به نوعی مسخره، چندین‌بار مورد تلفظ قرار دادم. نگاهش که ثابت روی صورتم موند، لحنی شبیه به لحنِ صحبت خودش‌رو به کار گرفتم و گفتم:

_آقای رادان فر، من ازتون سوال دارم، اونم خیلی زیاد.

رو کرد به متین و با نگاه به چشم‌هاش، نیم‌چه خنده‌ای که بیش‌تر شبیه به پوزخند بودرو کنج لبش نشوند.

_ متین با منه‌ها.. آقای رادان‌فر.

و بعد مجدداًرو کرد به من و افزود:

_بپرسین سوالاتتون‌رو خانم کیهانیِ فراری.

اشاره کردم به ظرفِ دست نخورده‌ی غذاش و گفت:


romangram.com | @romangram_com