#نقطه_ضعف_پارت_55

_ خیلی خیلی خوش‌وقتم از آشناییتون

ماهرخ به هر جون کندنی که بود عادی جلوه کرد و هم‌چنین‌رو از میون تارهای از کار افتاده‌ی هنجره‌اش بیرون فرستاد و ماهگل گفت:

_ از آشنایی با من خوش‌وقت نیستین جناب؟

ماهرخ همراه با از دست دادنِ رنگ چهره‌اش لب گزید و الیاس نامش‌رو تشرگونه خطاب کرد. اون تمام تلاشش‌رو به کار می‌برد برای به تصویر کشیدنِ ضیافتی آبرومندانه و ماهگل با بیانِ دو سه جمله، تمام زحماتش‌رو به گند می‌کشید.

سبهر خنده کنان سر کج کرد و دست برد تا کوچک‌ترین دونه‌ی شیرینی‌رو به داخلِ بیش‌دستیِ مارکِ چک سُر بده و بعد زد به درِ مظلوم‌نمایی.

_ اختیار دارین خانم، گمونم شما شباهت اخلاقیت به الیاس خیلی زیاد باشه. از بدوِ ورود متوجه این مسئله شدم. درست نمی‌گم الیاس؟

الیاس با روی با انداخت، چشم‎‌غره‌ای تماشایی نثارِ ماهگل کرد و بعد برای به خاموشی رسوندنِ آتشِ جوی که به راه افتاده بود خندید و گفت:

_ این ولوله شبیه به منه؟

ماهرخ برای جلب توجه سبهر، خودش‌رو دخالت داد:

_ بله همه می‌گن که خصوصیات اخلاقیشون خیلی شبیه به همه.. حتی متین می‌گه، ای کاش که الیاس به جای مسیح با ماهگل تو یه روز به دنیا می‌اومد اونوقت راحت می‌شد گفت که این دو تا دوقلو هستن.


romangram.com | @romangram_com