#نقطه_ضعف_پارت_5

_ برای چند شب؟

_ دو تا سه شب.

مرد مشغول تایپ کردن چیزی شد و بعد بدون این‌که نیم نگاهی حواله‌اش کنه، پرسید:

_ چند نفره؟

نفسی از سر عصبانیت بیرون فرستاد وگفته‌اش‌رو با حرص پاسخ داد:

_ به جز من کسی این‌جا هست؟

مرد بی توجه باز هم تایپ کرد و بعد فیشی‌رو مقابلش قرار داد.

_ می‌شه هفتصد و پنجاه تومن برای سه شب.

بند کوله پشتیش‌رو از روی شونه هاش سر داد، کیف پولش‌رو بیرون کشید و بعد کارت شقایق‌رو به دست‌های مرد سپرد. تمام پول هاش‌رو واریز کرده بود به حساب صمیمی‌ترین دوستش شقایق تا هیچ ردی‌رو از خودش به جا نذاره. لحظه‌ای دل‌تنگ شد برای دوستی که بیش از دوست وظیفه‌ای خواهرانه به جا آورده بود و با فکر به افتضاحاتی که نیما به سرش آورده بود، بدونِ تعلل رمزرو خوند.

بعد از اتمام حساب و کتاب، کلیدرو تحویل گرفت و از پیچِ پله‌ها گذشت. چند راهرو پیشِ روش قرار داشت، به شماره‌اش نگاهی انداخت و وارد اولین راهرو شد. چهارصد و پنجاه و شش.


romangram.com | @romangram_com