#نقطه_ضعف_پارت_48
_واه واه چیکار میکنه این؟ نگاهش کن شبیه به جن می مونه، به خدا ترسیدم بزنش بره متین خاله جان.
متین خندید، حرکاتِ دیمینرو زد روی استوپ، به سرعت نزدیک شد به خاله مریم و گونهاشرو بوسید و من بازهم الکی خندیدم. اولین نفری که منِ الکی خندونرو دید و با عکسالعملِ یهوییش، پرم کرد از خجالت و شرم، ماهگل بود.
_اوه.. اوه.. نفس کجا رفته؟ این کیه؟
لب گزیدم و نزدیک شدم.
میدونستم که خوشگل شدم. امشب با اطمینان نفس زیبا بود و من بعد از تمامِ این نگاههای پرزرق و برق نگاهِ متعجبِ صاحب خونهرو میخواستم. برای نشستن، مبل دونفرهرو انتخاب کردم. حالا ماهرخ کنارم بود و متین کمی کنارتر.
اول ماهرخرو نگاه کردم و لب زد:
_خیلی خوشگل شدی.
و دوم متینرو نگاه کردم که به وسیله ی لبخندِ عمیقش ردیف دندونهاشرو به نمایش گذاشت و بعد چشمک زد. این آدم گلولهی انرژی و امید بود به خدا!
خاله مریم حواسمرو گرفت و کشید به سمتِ خودش.
_ای دادِ بیداد، انقدر نگاهش نکن متینِ پدرسوخته، چشم میخوره الان نفس.
romangram.com | @romangram_com