#نقطه_ضعف_پارت_38
_لجنه.
و ماهگل که الکی تمام حروفرو بهم وصل میکرد تا واژهرو بساز، نالید:
_ وای نفس، انگار داداشم ارث باباترو خورده. لجنه لجنه.
آه از نهاد بیرون فرستادم و خیز گرفتم تا موبایلرو از میون انگشتهاش بیرون بکشم. لامرو به جیم و جیمرو به نون وصل کردم و به محض تبریک برای صعود به مرحله ی صد و چهل و شش شروع کردم به جیغ کشیدن .
_ هورا.. لجن بود.
ماهگل اول متعجب و بعد با دنیایی از اشتیاق نگاهم کرد.
_ وای نفس خدا نکشت. میدونی از کی درگیر این لجنم؟
ماهرخ با چشمهایی از حدقه بیرون زده سرویسرو ترک کرد و خودشرو رسوند به میزآرایش.
_ چتونه دیوونهها؟
خودمرو رسوندم بهش و لاک جگری رنگرو از میون لاکهاش بیرون کشیدم تا گوشهی ناخنِ انگشت شست دست راستمرو ترمیم کنم. ماهگل با خیالی راحت صفحهرو قفل کرد و برای امروزمون برنامه چید.
romangram.com | @romangram_com