#نقطه_ضعف_پارت_34

و دختر این‌بار با دلبری هاش هم نتونست اون لب‌هارو مجددا به خنده بندازه.

شونه به شونه اش راه افتاد و سپهر بی توجه به رنگِ دلربای دارو درخت ها و بی توجه به حال و هوای دیونه کننده و عاشقانه ی پارک گفت:

_ بریم؟ دیگه حالم از این‌‌جا بهم می‌خوره. ببخشید که اونقدری ندارم که ببرمت بهترین رستوران این شهر تا هزار تا گارسون برات خم و راست بشن.

راهش سد شد و خیره به ابروهای در هم فرو رفته و باریکِ یارش ادامه داد:

_ منِ بی پولِ آس و پاس کجا وماهرخ خانم رادان‌فری که ثروت از سر و روش می‌باره کجا؟ منِ شوش نشین کجا و خانمِ تجریش نشین کجا؟ آره؟ دارم درست می‌گم دیگه مگه نه؟ بیا با هم ادامه بدیم. بیا و قیاس کن منِ بیچاره‌رو با خودِ خوشبختت.

هر دو دستش‌رو بالا کشید و سد سینه‌اش کرد. سپهر با‌ بیان هر یک از جمله‌ها قدمی نزدیکش می‌شد و ماهرخ نمی‌پسندید این رفتارهارو اصلا. هربار که فکر می‌کرد به بهاری شدنِ هوای رابطه‌شون سپهر با یکی دو جمله زمستون‌رو پرت می‌کرد وسط و تنش‌رو از سوز حرف‌هاش می‌لرزوند.

به ناچار تکرار کرد جمله‌های هرروزش‌رو:

_چند بار باید بهت بگم که برام مهم نیست؟ چندبار بگم که من عاشقت شدم فقط بخاطر خودت؟ چند بار بگم که من حاضرم تو کوچیک ترین فست فودِ شهر ناهار بخورم اما فقط با تو. اگه تو نباشی خم و راست شدنِ گارسون‌هارو می‌خوام چیکار سپهر؟

و سپهری که به ظاهر قانع می‌شد، همانند تمام روزهای پیش تنش‌رو به آغوش کشید و کوتاه گفت:

_ می‌دونم. می‌دونم ماهِ من.


romangram.com | @romangram_com