#نقطه_ضعف_پارت_22
_ سلام عرض شد خانم. چرا این همه تعجب؟ ما لولوخرخره نیستیم والله.
نگاه دادم به نفر دوم. همون مردِ پر مو، همون چهرهی پر ریش و پشم. لب هام چندین بار از هم باز شد و نهایتا به آرومی سلام کردم و ماهگل کنارم قرار گرفت، اشاره کرد به مسیح و ادامه داد:
_ نفس معذبه. بذار من همهرو معرفی کنم. مسیح که داداشمه.
و بعد اشاره کرد به بعدی و معرفیرو ادامه داد:
_متین پسر خالمونه و با ما زندگی میکنه. مامانم مریم جون و سالار دوستِ خانوادگی.
و بعد انگشت سبابهاش رو به طرف من دراز کرد و گفت:
_ و ایشون هم نفس جان. یکم وحشیه اما میشه رامش کرد.
صدای شلیکِ خنده بلند شد و مسیح تنها شخصی بود که بدون نیمچه لبخندی نگاهم کرد. چشمهاش داد میزد که گفته های ماهگلرو قبول داره و لب هاش بدون اندکی نرمش گفت:
_ همه بشینین کارتون دارم.
جمع متفرق شد و هرکس جایی برای نشستن یافت. نمیفهمیدن که من معذبم؟ کاش یکیشون هم دست منرو میکشید و با خودش میبرد. کنار کدوم یکی باید مینشستم؟
romangram.com | @romangram_com