#نقطه_ضعف_پارت_140
_ برعکس، سامی تو رابطه عالیه.
سر تکون داد.
_ سامیار یه چیزی داره که همهرو به خودش جذب میکنه. فقط جذابیتش نیست. رفتاراش، طرزِ بیانش، لباس پوشیدن و پرستیژهای خاصی که فقط متعلق به خودشه، همه و همه باعث میشه ناخودآگاه محترم قرار بگیره. من حتی بعضی وقتها ازش میترسم. میدونی نفس من فکر میکنم مرموزترین آدم دنیاست و گاهی یادم میره که من رئیسِ اونم. به غیر از این حالت و دریدگی چشمهاش منرو یاد کسی میندازه و همین باعث میشه زیاد نگاهشرو دوست نداشته باشم.
میدونستم ماهرخرو میگه، چشمهای ماهرخ و مسیح، بزرگترین وجه تشابهِ اون دو بودن، تنها مردونه و زنونه بودنشون بود که از هم متمایزشون میکرد.
لب تر کردم:
_ اون کیه؟
رنگِ نگاهش تغییر کرد و حس کردم که برای لحظهای غم مهمون علسیهاش شد.
_ صاحب اون چشمها، نامردیرو در حق من تموم کرد.
دلم میخواست موضوع به جاهایی که میخوام امتداد پیدا کنه و کاش مسیح، مقابل همون آیینه درگیر میشد با تلفنش و حالا حالاها، نمیرسید به ما.
_ نامردی؟ چه نامردیای؟
romangram.com | @romangram_com