#نقطه_ضعف_پارت_135

نگاهم پرتاب شد به طرف سیاوش و حالم از خیرگی نگاهش بهم خورد. ترجیح دادم بحث‌رو به جاهای دل‌خواهم سوق بدم و سیاوش و سپهر به درک اصلاً!

سرعقب کشیدم، دست‌هام‌رو به طرف کتش دراز، یقه‌اش‌رو مرتب کردم و درحالی‌‌‌که نگاهم خمار چشم‌هاش‌رو می‌بلعید، لب زدم:

_نگفته بودی تو رقص دو نفره انقدر عالی هستی.

دست دراز کرد، گیلاسی‌رو از روی سینی‌ِ میون دست‌های خدمت‌کار برداشت و محتویاتش‌رو سر کشید.

من جدا از دنیا و آدم‌هاش، به اون خیره بودم و اون خیره‌ی چشم‌هام شد و گفت:

_ نفس، من به اندازه‌ی موهای سرت رقص دو نفره انجام دادم.

کاش بحثمون به هر جایی ختم می‌شد و مسیح پایانش‌رو با چنین جمله‌ای زهرمارم نمی‌کرد. سکوت‌رو ترجیح دادم و سرش‌رو تو گودیِ گردنم فرو برد. می‌دونستم که تمام حرکاتش فیلمه و بر مبنای همین تصورات حرفی نزدم اما، در آخر موزیک به پایان رسید و لب‌های مسیح جمله‌ای کاملا غیر منتظره‌رو بیان کرد که از محدوده‌ی تصورات من، به خدا که خیلی دور بود.

_ من با همه‌ی دنیا رقصیدم و تو از همه عالی تری دختر.

***********************

هفت روز از ورودم به قصر می‌گذشت و امروز‌رو تصمیم داشتیم تا به نحوی از قصر بیرون بزنیم. لباس‌هایی‌رو که مسیح به تازگی خریداری کرده بود‌رو مرتب آویزون کردم و خیره به آینه‌ی پیش روم برگشتم به هفت شبِ گذشته.


romangram.com | @romangram_com