#نقطه_ضعف_پارت_132

مسیح صندلیِ مجاور سپهررو برای نشستن انتخاب کرد، با تکون دادن سر وادارم کرد که کنارش قرار بگیرم و همون‌طور که لیوان بزرگِ روی میز‌رو از مایعی پر می‌کرد، گفت:

_ هیچ‌کس دل من‌رو نبرده چرت و پرت نگو.

مردی که حالا فهمیده بودم، همون خطرناکی که مسیح می‌گفت، یعنی سیاوشه، خنده‌ای کرد و گفت:

_ دختر خوشگلیه سامی.

به وضوح دیدم که دست‌های مسیح مشت شد و خیلی بدتر از تصوراتم جوابش‌رو داد. من یکی چرا خوشم می‌اومد از این دست مشت کردن‌ها؟

_ سیاوش بار آخرت بود که به من گفتی سامی.

سیاوش و سپهر هر دو خندیدن و من سعی کردم خودی نشون بدم تا خیلی هم بی دست و پا جلوه نکنم.

نازِ خاصی‌رو به صدام منتقل کردم و رو به سیاوش گفتم:

_ سامی‌رو فقط من سامی صدا می‌کنم نه هیچ کسِ دیگه. چیدنِ دم اسمش، فقط کارِ منه.

یک تای ابروش بالا پرید و سپهر مداخله کرد.


romangram.com | @romangram_com