#نقطه_ضعف_پارت_126
_ چرا انقدر عصبی هستی؟
تنشرو پرت کرد روی تخت و دستشرو سایهبونِ چهرهاش قرار داد.
_ هر موقع میآم اینجا اینجوری میشم.
پاهام بی اراده به حرکت در اومد و مسیررو انتخاب کرد. کنارش روی تخت نشستم و با نگاه به رگهایی که روی ساق دستش خودنمایی میکرد، زمزمه کردم:
_ آخه تو که همیشه اینجایی. انقدر عصبی نباش. واسه چی خودترو انقدر اذیت میکنی؟
دست برداشت و آبیهاش میون اون تاریکیِ محض هم درخشید. پلک زد و من به این فکر کردم که اون همه زیبایی برای چهرهی این مرد بی انصافی در حق باقیِ مخلوقهاست.
_ تو نمیدونی من چقدر از سپهر متنفرم. قسم خوردم که اگه نتونم گیرش بندازم خودم بکشمش. حتی اگه به قیمت اعدام شدنم تموم بشه.
صورتمرو مماس با چهرهاش قرار دادم و قلبم از شدتِ اون همه نزدیکی، ترسید. لب زدم:
_ تو مطمئنی اینجا دوربین نداره؟
سر عقب کشید و قلبم منِ کمعقلرو فحش بارون کرد.
romangram.com | @romangram_com