#نقطه_ضعف_پارت_124

_ سلام قربان.. خیلی خوش اومدید. همون‌طور که خواسته بودید همه چیز مرتب و آماده‌اس.

مسیح در پاسخش تنها سر تکون داد و با نگاه به منی که استرس در حرکاتم بی‌داد می‌کرد، اشاره داد که آرامشم‌رو حفظ کنم. بزاق دهانم‌رو پرسروصدل تکون دادم و همون‌طور که با کنجکاوی اطراف‌رو از نظر می‌گذروندم به حرف‌هاش گوش سپردم:

_ دخترا آماده‌ان؟

هر نقطه‌ی باغ‌رو که نگاه می‌کردی ،منظره‌ی قابل توجهی به چشم می‌خورد که نظرِ مخاطب‌رو عجیب جلب می‌کرد .

_ بله آقا همه چیز مرتبه خیالتون راحت.

استخر بزرگی دورتر از جاده‌ای که ما در اون حرکت می‌کردیم قرار داشت، استخری که خیلی بزرگ‌تر و زیبا‌تر از استخر خونه‌ی مسیح به نظر می‌رسید.

_ سیاوش هست؟

دور تا دور باغ‌رو آلاچیق‌های کوچکی قاب گرفه بود که محوطه‌رو شبیه به یک پارک جنگلی با صفا جلوه می‌داد.

_ نخیر آقا، فکر می‌کنم به آخر مهمونی برسن.

_ سپهر چطور؟


romangram.com | @romangram_com