#نقطه_ضعف_پارت_120

_ چی گفتی؟

_ تو آزار داری آره؟

سرچرخوندم تا به صاحب صدای خواب آلود پشت سرم حرفی بزنم، که زیباترین تصویر چهره‌ی پف کرده و از خواب برخواسته‌ی دنیا، مقابل دیدگانم به نمایش دراومد. کدوم شاعر و یا کدوم نویسنده از زیباتر جلوه دادنِ چهره‌ی مردها بعد از برخیزیدن از خواب صحبت کرده بود؟ منِ بی‌تجربه حالا این سخن‌رو عیناً تجربه کرده بودم و دلم می‌خواست که قاب و از تک‌تک دیوارهای این شهر آویزونش کنم. مسیحی که من محشر می‌نامیدمش، بعد از امروز تبدیل شد به فراتر از محشر و من در دایره‌المعارفِ ذهنم برای وصف چشم‌هاش هیچ واژه‌ای نداشتم.

سعی کردم دل بکنم از برقِ میون رگه‌های آبی پررنگی که دلم‌رو گرفته بود، آب دهانم‌رو پرسروصدا پایین فرستادم، اون‌قدر محو خمار چشم‌ها شده بودم که اخمِ ابروهاش به چشمم نخورد و قبل از این‌که مهلتی بیابم برای جست‌وجوی دلیل درهم کشیدنِ ابروهاش، صدای فریادش تنم‌رو از جا پروند:

_ نیلوفر این چه وضعشه؟ چیکار کردی با نفس؟ گفتم یه کم تغییر، نگفتم ازش یه دلقک بساز که.. ای دادِ بی‌داد..

رو کرد به من، تیله توی کاسه چرخوند و با اشاره به در اتاق ادامه داد:

_ پاشو.. پاشو ببینم.. پاشو برو اون لنز لعنتی‌رو از تو چشمت در بیار، انگار کسی این‌جا از رنگ چشمات ناراضی بود که خودت‌‌رو شبیه جن کردی. اه اه.. چه رنگِ مسخره‌ای..

چونه‌ام لرزید و به چهره ی پکر نیلوفر خیره شدم. به وضوح دیدم که کاری از دست اون هم ساخته نیست، با سری فرو افتاد به طرف اتاق حرکت کردم و هنوز از میکن لنگه‌ی در نگذشته بودم، که باز هم به حرف اومد:

_ نگاه کن تورو خدا. اِ اِ اِ ببین با موهاش چی کار کرده. ببین چه لباسی داده تنش کنه .آخه اون لباسه تو تنت؟ این چه شلواریه؟ نفس همین الان می‌ری موهات‌رو باز می‌کنی من نخواستم تغییر کنی. صورتت هم می‌شوری و بعد می‌آی.

شستن صورت و باز کردن موهام هم نتونست تغییر چشم گیرم‌رو کم رنگ جلو کنه. اصلاح صورت و ابروهام تحول بزرگی بود که به راحتی نمی‌شد منکرش شد. اون‌قدر به صورتم زیبایی و جلا بخشیده بود که با وجود پاک‌سازیِ کامل آرایشم هم، با دنیایی از اعتماد به نفس مقابل آیینه ایستادم و خیره شدم به کوتاهیِ ابروهام.


romangram.com | @romangram_com