#نقطه_ضعف_پارت_113

انتظارم برای پاسخ به سوالاتم، مبنی بر صاحب این خونه اون‌قدر طولانی نشد وقتی، در باز شد و سالار با چهره‌ای فوق‌العاده خواب‌آلود در چهارچوب قرار گرفت.

مسیح بلافاصله کنارش زد و گفت:

_ کوفتت بشه.. الان من می‌خوابم رو تخت و توام گم می‌شی روی کاناپه.

ودر حین بیان جمله‌اش وارد شد.

لبخندی کاملاً تصنعی روی لب کاشتم، سلام دادم و سالار که هنوز هم حالت خواب‌آلودش‌رو حفظ کرده بود، پشت سرم به راه افتاد و در‌رو بهم کوبید.

مسیح صدا بالا برد و نامی‌رو مورد خطاب قرار داد، که من تا به حال نشنیده بودم.

_ نیلو.. نیلوفر بیا نفس‌رو آوردم.

صدای "اومدم" دخترونه‌ای به گوشم رسید و سالار ریشه‌ی افکارم‌ در رابطه با اون دختررو کشید و پاره کرد.

_ عقد شدید؟

مسیح سری به نشونه‌ی مثبت تکون داد و سالار با انرژی‌ای باور نکردنی‌ای که هیچ ربطی به خواب‌آلودگیِ چند دقیقه پیشش نداشت، شروع کرد به دست زدن.


romangram.com | @romangram_com