#نقطه_ضعف_پارت_112

_ نه اومدی این‌جا تا آماده بشی.

صدای ضبط شده، طبقه‌ی هم‌کف‌رو اعلام کرد، دربِ کشویی کنار رفت و من همراه با مسیح وارد کابینِ کوچک آسانسور شدم.

چشم‌هاش کاسه‌ی خون بود وقتی شماره‌ی نه‌رو فشرد و رو به من گفت:

_ اومدی این‌جا تا چهره‌ات یکم از این حالت خارج بشه.

از کدوم حالت حرف می‌زد؟ سریعاً عکس‌العمل نشون دادم و نگاهی به چهره‌ام تویِ آینه انداختم. لعنت به آینه‌ی تمام آسانسورهای دنیا که به طور فجیهی، عیب‌هات‌رو توی صورتت می‌کوبید و این آسانسورِ امروزی هم، از این قاعده مستثنا نبود!

_ نترس نگفتم بی ریختی که.. من که با یه دختر زشت رابطه برقرار نمی‌کنم اما، می‌خوام یکم از این حالت کودکانه خارج بشی.

چهره‌ام حالت ابهام خود گرفت، هر چه فکر کردم، کم‌تر فهمیدم و نهایتاً صدای ضبط شده، طبقه‌ی نهم‌رو اعلام کرد.

بعد از کنار رفتنِ درب کشویی، تکون ملایم و کم‌جونی به شونه‌ام وارد کرد و در همون حال گفت:

_برو خودت متوجه می‌شی.

و به دنبالش تلفنش‌رو چک کرد، خمیازه‌کشان مقابل واحدی با درب قهوه‌ای سوخته ایستاد و در همون حال زنگ‌رو فشرد.


romangram.com | @romangram_com