#نقطه_ضعف_پارت_106
_ دخترا دیشب سر و صداشون دراومده بود. مجبور بودم تا صبح اونارو تنبیه کنم. یکیشون خیلی بد قلقه.
ندیده دل سوزوندم برای تک به تکِ دخترها و بغض لعنتی باز هم اومد و چپید به کنج گلوم.
_ چطور دلت میآد؟ اونا چه گناهی دارن؟
لقمهی جدیدی گرفت. بی تفاوتیش آتیشم میزد.
_ مجبورم.
مجبور بود تا اون حد غرق بشه تو لجن؟
خودمرو گذاشتم جای یکی از اونها و وحشت تنمرو لرزوند.
نالیدم:
_ چی قراره سرشون بیاد؟
با آرامش مشغول جویدن شد، شانهای بالا انداخت و من به این باور رسیدم که همصحبتی با سپهر تا این حد روی خصوصیات ضد و نقیص اخلاقیش، تاثیر داشته. دلم خواست که حرفی بزنم و اما هیچ واژهای بیرون نزد.
romangram.com | @romangram_com