#نیش_پارت_48
حنانه باز متوجه مقصود فرحناز نشد.
- من میخوام ترو برای پیروزم خواستگاری کنم.
حنانه جا خورد باز صورت سه تایی شان را از نظر گذراند و با سادگی گفت: نه ... ما ... اصلا ما تازه با هم اشنا شدیم مطمئنم اقا پیروز قصد ازدواج نداره ...
پوری به حرف امد و گفت: عزیزم، برادر من ادم جدی ای هستش ... الکی حرف نمی زنه ترو برای ازدواج می خواد منتها دلش میخواد خودش کاراشو سروسامون بده به شیوه ی اونم پیش بریم شاید چند سال طول بکشه که ازت خواستگاری رسمی کنه ...
پیمانه بی اعتنا به حرفهای پوری و مادرش حسابی او را بررسی می کرد و عاقبت بی هوا پرسید: عزیزم شعل پدرت چیه؟
- پـ ... پدرم ... پدرم توی دادگستری کارمند ساده س
در اصل ابدارچی بود اما خودش که می گفت”از وزیر گرفته تا وکیل اونجا اول با من حرف می زنن. ”
پیمانه دوباره پرسید: مادرت چی عزیزم!
حنانه مکثی کرد و چون قضیه را جدی دید، با ارامش گفت: ببینید ... من اصلا قصد ندارم شما رو، یعنی به قولی ...
فرحناز گفت: عزیزم راحت حرفتو بزن، نترس بگو
حنانه ارامشی گرفت و گفت: من تنها بچه ی پدرو مادرم هستم اما اونا از هم جدا شدن سالهاست البته، پدرم با زن دیگه ای ازدواج کرده و من پیش پدرم زندگی می کنم، خودمم چهار ترم زبان انگلیسی خوندم تو دانشگاه صادقیه اما به دلایلی درسمو رها کردم ... من ... می خوام بگم من به خانواده ی شما ... اخه می دونید خونه ی ما اتوبان اهنگ ِ، ما ...
romangram.com | @romangram_com