#نیش_پارت_20


پیروز عصبانی ادامه داد: هی منت میذارن!

سامان پرسید: چی شده پیروز؟ کی منت میذاره؟

پیروز تازه متوجه اش شد و گفت: سامان یه کلیه الان چنده؟ ده پونزده تومن که بیشتر نیست؟ من اندازه پولش باید به خاله م اینا پول بدم ... خسته م کردن اینا!

سامان شگفت زده گفت: چی می گن مگه؟ حرف حسابشون چیه؟

هیچی ... توقع دارن برم دخترشونو بگیرم ... دختره دوماه از من بزرگتره ... یک ادم گند دماغیه که اون سرش ناپیدا ... تو کل زندگیم هیچ وقت به هم کاری نداشتیم. از روزی که این کلیه رفته تو پهلوی من گیر دادنش به من شروع شده تا کم میاره زرتی حرف کلیه رو میندازه وسط!

سامان روی صندلی نشست و گفت: من جای تو باشم رودربایسی نمی کنم اولا که اره اندازه ی پول کلیه رو بهشون بده ... ثانیا که پوزه ی دختر خاله تو بمال به خاک!

پیروز گفت: دردم همینه ... همین که با پررویی می خواد به من بچسبه!

سامان نگاهی به فاکتورهای روی میز انداخت و گفت: من جای تو باشم می رم یه دوست دختر آس پیدا می کنم باهاش میرم خونه ی خاله م!

پیروز لحظه ای مکث کردو کمی حرفهایش را تجزیه تحلیل کردو گفت: چرا به فکر خودم نرسید؟

سامان با خنده گفت: به فکرت که نرسید اما اماده بودی یکی بهت نخ بده!

پیروز سوییچش را برداشت و کاپشنش را روی پلیور قرمز طوسی اش پوشیدو راه افتاد.


romangram.com | @romangram_com