#نیش_پارت_19

آنا اما با پررویی گفت: پس هستی من بیام!

پیروز سریع گفت: نه ... می خوام برم بیرون ... چکار داری؟

کجا می ری؟ می خوای بیام ... با ... هم بریم!

پیروز عاصی شد و با خنده طعنه زد: تو با من بیای؟ خب کار واجبی هست بگو!

بلاخره آنا کوتاه امدو گفت: خب باشه یه وقت دیگه ... راستی خبری از امیر نشد؟

- امیر؟

- همون ... دوست ِ افشین دیگه؟

پیروز بی هوا گفت: اووه چرا بابا رفتم اون خانم رو هم دیدم ظاهرا هیچ موضوع خاصی نبوده ... منم دیگه خواب افشین رو ندیدم. .به خاله بگو براش صدقه بده!

آنا واضح کنایه زد: همینکه مامانم با مناعت طبعش باعث شد یه عده ای به زندگی طبیعی خودشون برگردن یه دنیا ارزش داره ... باشه پس کاری نداری؟

پیروز با غیظ گفت: قربانت!

گوشی را قطع کردو برخاست و داد زد: من دهنی از تو یکی سرویس کنم اون سرش نا پیدا ...

سامان بی اجازه پرید داخل اتاق کارش و با تعجب گفت: هان چیه پیروزخان!

romangram.com | @romangram_com