#نیش_پارت_10


حنانه با ژست خاصی موی بلندی را که از شالش بیرون امده بود با ناخن بلند و لاک خورده اش تو داد و با صدایی که بیش از حد نازك بود گفت: تو چه موضوعی اخه؟

پیروز بی اختیار لبخندی به رویش زدو به عادت بهداد گفت”وای مامانم اینا “

- همین ... این غزال چیه؟

حنانه سرش را پایین انداخت و گفت: برای خودتون می خواین؟

ناز صدایش کم شد اصلا ازبین رفت.

پیروز هم جدی تر گفت: خیر برای خواهرم می خوام ... رمان ِ دیگه؟!

- بله ... صبر کنید ...

رفت و با یک جلد کتاب آبی رنگ به جانبش امد.

- چیز ِ دیگه ...

پیروز به اندازه ی یک پلک زدن هم چشم از او بر نمی داشت از او که نه از لبهایش ... و حواسش نبود که هی لب خودش را گاز می زند.

چـ ... چرا یه کتاب در مورد تاریخچه ی فوتبالم می خوام!


romangram.com | @romangram_com