#نیاز_پارت_99
همه صحبت میکردند و با صدای بلند میخندیدند ... من آرام و آهسته به سمتشون قدم بر میداشتم ... کمی جلوتر رفتم و با رویی گشاده به جمع گفتم ...
- سلام به همگی ...
کیان و آرزو پشت به من بودند ... آنهآ هم برگشتند و سلام کردند ...
با لبخند نگاهشون کردم و گفتم ...
-دیر که نرسیدم ؟!
سولماز بلند شد و به طرفم اومد ... من رو تو آغوشش کشید و گفت ...
-سلام عزیزم .. نه اتفاقا به موقع اومدی ...
- مرسی عزیزم ...
دنبال جای خالی میگشتم که سولماز و نیاز بلند شدند و یک صندلی مابینشون برام خالی کردند و نسیم گفت ...
- نیاز جون بیا اینجا پیش ما بشین ...
نشستم همونجایی که برام در نظر گرفته بودند ... ولی دقیقا روبروی آرزو و کیان ...
پای راستم رو روی پای چپم انداختم و به صندلی چرمی که روش نشسته بودم تکیه دادم ...
بحث دوباره سر گرفت که آرزو گفت ..
-نیاز جان چه جای قشنگی کار میکنی !
-مرسی عزیزم ولی من فقط داخلش کار میکنم ..باید به آقا کیان بگی چه هتل قشنگی داری ...
بعد به صورت کیان نگاه میکنم که خیلی راحت رو صندلیش لم داده و با خنده شیرینی به من نگاه میکنه ...
نسیم ادامه بحث رودستش میگیره و میگه
-حالا نیاز خانوم کار تو اینجا چطوره باید خیلی شیرین باشه ..اینطور نیست ؟
میخندم و میگم ...
- بد نیست خوبه ..
آرزو میخنده و با عشوه ای خواست به کیان نگاه میکنه و میگه ..
-وای نسیم اینطوری نباید میپرسیدی باید اینجوری بپرسی ... نیاز جون کار با آقا کیان چطوره ؟و بگو ببینم رییسه مهربونیه یا از اون دیسیپرینی هاست ؟
تو دلم میگم آخه تو از دله من چی خبر داری ؟!
-عزیزم منم تو جوابم سعی کردم همه جوانب رو در نظر بگیرم ... آقا کیان هم تنها امری که تو هتل انجام نمیدن ریاسته ...
@romangram_com