#نیاز_پارت_80

- آقایونه همه چی تموم ... غذای ما هم تموم شد ..آخی ..شما گشنه موندید که ...
آرزو خندید و گفت ..
-آریا ته کاسه یه خرده ماست هست بیا با نون یه خرده تهش بزن، خودتو سیر کن ..
آریا با خنده ای که از روی حرص بود میگه ..
-خدا رو شکر تو یکی سیر شدی ..پاشین بریم که حالا نوبته ما مردهاست ..برو بچ، پاشین، دسر هم بعد از غذای ما آقایون میل میشه ..البته اینبار، همه با هم ...
آریا صورت حساب رو با کلی تعارف از جانب کیان و پیمان پرداخت میکنه و همگی از رستوران بیرون میایم ..
هوا کمی خنک شده ...
به سمت ماشین ها میریم ..
همه مشغول صحبت بودند ... تو پارکینگ بیشتر از هفت یا هشت ماشین پارک بود که ماشین آریا به خوبی از دور چشمک میزد ... جالب بود که دقیقا همان رنگ و همان شکل یک ماشینه دیگر هم کنار ماشین آریا پارک شده بود ..
آریا نگاهی به ما دختر ها میکنه و میگه
- خب برید سوار شین دیگه ..مردیم از گشنگی ... نکنه میخواین بیایم درو براتون باز کنیم ؟ همون جور که اومدیم همونجور هم میریم ..خوبه ؟
سولماز نگاهی به پیمان میندازه و با اخم با مزه ای میگه ...
- خب آقایون محترم در رو برای ما باز کنین تا ما سوار شیم ..
پیمان دستشو تو جیبش میکنه و سوییچ رو در میاره و در رو باز میکنه ...
-اوه اوه ..ببخشید خانمی ...
آریا به کیان میخنده و پیمان رو با این لحن گفتارش مورد تمسخر قرار میده ... آخ که این آریا چقدر شیطونه ...
نسیم رو به آریا میکنه و میگه ...
- آریا ؟من با آژانس اومدم میتونم با شما بیام ؟
آریا خندش رو قورت میده و و همانند خدمتگزارها کمی خم میشه و میگه ..
- اختیار دارید خانم ..باعث افتخار بنده هست که راننده شخصه شاخصی مثله شما باشم ..بفرمایید خواهش میکنم ..بریم بچه ها !
با نگاه کردن به دو ماشین که هر دو شبیه هم بود گیج شده بودم ... چراغ های عقب ماشین سمت راستی روشن و خاموش شد و همزمان آریا به حرف در اومد ...
- در ماشین بازه برید سوار شید ...
آرزو همراه با سولماز و پیمان سوار ماشین شد ..
نسیم که پشت سر من قدم برمی داشت گفت

@romangram_com