#نیاز_پارت_77
آریا زیاد شوخی میکرد .و با هر کلامش آرزو حرص میخورد و جمع میخندیدند ..
از نظر من کار آریا زیاد جالب نبود ..بیش از اندازه سر به سر آرزو میگذاشت ...
برخوردهای کیان هم در جمع نشانگر این بود که پسر خون گرمیه ..اما باز برای من همون کیان همیشگی بود ... از خود راضی و متکبر ...
تنها چیزی که خیلی روش حساس شده بودم این بود که تو جمع جوری رفتار میکرد که به من بفهمونه در هر شرایطی ازش پایین تر هستم ... و این برای من غیر قابل تحمل بود ...
همگی از همه جا حرف میزدیم ... که گارسون اومد وبالا سر آریا ایستاد و منتظر گرفتن سفارش بود ...
-سلام آریا خان .خوش اومدی رفیق ... در خدمتم ..
از این لحن صحبته مرد میشد فهمید که آریا زیاد اینجا میادو طرف هم گارسون نیست بلکه یک کاره ای از اونجا هست ..
آریا لبخندی به سوی مرد میزنه و میگه ...
-سلام ... سرم شلوغه به مولا ... الان داداش حلش میکنیم ..دو دقیقه صبر کن ...
سپس رو کرد به جمع و بعد چشم در چشم من نگاه کرد و گفت ...
-خب از خانومها که مقدم ترند شروع میکنیم ... اول از همه هم نیاز جان که تازه وارد جمعمون هستند ...
نیاز جان اول شما بفرمایید .این منو، خدمته شما ... هر چی دله تنگت میخواد بگو به آقا ...
از این شوخی لبخند رو لبهام میشینه و منو رو جلوم میگیرم ..کمی نگاه میکنم ومیخوام نوشیدنی سفارش بدم اما منویی که روبروم قرار گرفته تنها لیست غذاهای خوشمزه هست ..خیلی گرسنه بودم ولی ترجیح میدادم همراه با جمع پیش برم ... حرفی از شام نبود اما حالا روبروی من تنها لیست شام دیده میشد ...
با نازی که همیشه تو لحن گفتارم بود و هست به آریا نگاه میکنم و میگم ..
-من یک آب پرتقال تازه میخورم ... ممنون میشم
با گفتن این جمله همه نگاهی به من کردند و پیمان خندید و گفت
-نیاز جان بابا زیاد نگرانه جیبه این آقا آریای ما نباش ... این جا نخواد بسلفه کجا بسلفه؟..پس سفارش بده، اون غذا توپه رو ...
با زدن این حرف آریا انگشت اشارش رو به سمت پیمان بلند کرد به منظور تهدید که بیشتر شبیه شوخی بود گفت ...
-پیمان جون، تو یکی هر چی دوست داری سفارش بده ..فقط فکر این هم باش که شب بتونی خوابهای خوب خوب ببینی
-آقا اصلا نخواستیم ... نیاز جان سفارش بده همتون امشب مهمونه ...
همه به پیمان نگاه کردیم و آریا بلند خندید و گفت ..
-اوهوک ... آقا رو باش ..چه دست و دلباز شده ..میخواد مهمونم بکنه ...
پیمان خندید و گفت ...
-دیدی هنوز منو نشناختی ... خواستم بگم امشب همه مهمونه دو ست گرامی کیان جان هستید ... پس نیاز دله قرص سفارشتو بده ...
@romangram_com