#نیاز_پارت_71
کارم ساعت شش تموم شد و به سرعت هتل رو ترک کردم و رفتم خونه قرارمون ساعت هشت شب بود ... زمان زیادی تا آماده شدن نداشتم ... طرفهای هفت وربع بود که خونه رسیدم ...
موهام تمیز بود و نیازی به دوش ندشتم ..
صبح قبل از رفتن تمامیه موهام رو به سختی صاف کرده بودم ..
ساپورت ضخیم سبزم پام کردم و مانتوی کرم رنگ تنم کردم ..شال سبز همرنگ شلوارم رو آزاد روی سرم گذاشتم و موهامو آزاد از زیرش ول کردم ... شالم بلند بود اما باز بلندیه موهام از شالم بیرون میزد ... کیف و کفش کرم با گلهای ریز صورتی و سبز جذابیت تیپم رو بیشتر کرد ...
اکثر این ایده ها رو برای تیپم از مسافرهایی که به هتل میومدند، میگرفتم و برای خودم هم تقریبا همونهارو انتخاب میکردم ...
آرایش صورتم مثله همیشه بود ..عادتی تو تغییر آرایشم نداشتم ..
عقربه های ساعت روی هشت و ده دقیقه بودند که آریا زنگ خونه رو زد ..
-نیاز بیا پایین من منتظرم ...
-اومدم ..
در رو قفل کردم و رفتم پایین ...
آریا دم در ایستاده بود ... با دیدن من لبخندی روی صورتش نشست و گفت ..
- نیاز تو که ترکوندی دختر ... یه رحمی به بقیه میکردی ..
با تعریفش لپهام گل میندازه ..
-تو خیلی منو تحویل میگیری وگرنه همچینم که تو میگی نیست ..
-دختر شکسته نفسی نکن که بد کلاهمون میره تو هم ...
-جدی گفتم ..
-سوار شو ..سوارشو همه منتظرمونن ...
سوار ماشین شدم وتو اون دقیقه زمان رو بهترین فرصت دیدم تا آخرین شانسم رو برای زود تر فهمیدن سوپرایز محک بزنم .. میدونستم سولمازه اما باز یه حسی بهم میگفت مطمین شم ...
-آریا ؟
-اوه اوه ..جونه نیاز اگه میخوای باز بپرسی که طرف کیه من زنگ بزنم به پیمان !
این از کجا فهمید چی میخواستم بپرسم ؟خودم رو نباختم و گفتم ...
-نه من کی خواستم بپرسم اصلا هر کی که میخواد باشه !بالاخره که میبینمش!اصلا حالا که اینطور شد دیگه هیچی نمیگم ...
خنده شیرینی میکنه و صورت منو که دیگه اخمو شده بود نیم نگآهی بهش میندازه
-حالا قهر نکن ..بگو ببینم چی میخواستی بگی ..
@romangram_com