#نیاز_پارت_70
-حالا کی میتونم این آدم رو ببینم ؟ ...
آریا طاقت نمیاره و با چشمهای خندون میگه ..
-برای آخر هفته همه جمعه شب میریم بام تهران ... اون هم صد در صد میاد ...
-باشه ..پس من خودمو آمآده کنم برای دیدن یک آشنادرسته؟
-شک نکن که درسته ...
پیمان بهم اطمینان خاطر میده و آریا بعد از اون میپرسه
-راستی نیاز این هتل صاحبش کیه ؟
با این سوالش قیآفه اخمو و بد اخلاق دادفر میاد جلو چشمم ... اشتهام از بین میره ... کارد و چنگالم رو پایین میزارم و میگم ..
-یک پسر هم سن و ساله شما ... اما از اون عقدهای های روزگار ... تازه به دوران رسیده ... خودش میگه تحصیل کردست اما اندازه یک نوزاد شش ماهه نمیفهمه ... آخ که چقدر بدم میاد ازش ...
پیمان میخنده و میگه ..
-معلومه خیلی سختگیره که دله خوشی ازش نداری ...
-نه بابا ..میخواد سختگیر باشه اما بلد نیست ..بی درایته تا الان هم اگه این هتل رو پا وایستاده واسه مدیره اینجاست ..خودش تازه اومده ایران ... تو بلژیک بوده ...
-معلومه خوب آمارشو داری ...
-اینقدر که از خود راضیه ..جلسه گذاشته بود تا خودشو معرفی کنه ..
تمامیه حرفهامون تا ساعت یک حول و محور همین چیزها میگذشت و من لابه لای حرفها سعی میکردم تا از زیر زبونشون بکشم که این سوپرایزشون چی و کی هست اما اونها از من تیز تر بودن ..به هر حال دو به یک بودیم ...
اونروز بعد از رفتن آریا و پیمان من هم به کارهام ادامه دادم ...
خوشحال بودم از اینکه دوستهای خوبی برای خودم پیدا کردم ..
خوشحال تر بودم که برای آخر هفته بعد از چند وقت دعوت هم شده بودم ...
اکیپ دوستهای آریا رو نمیشناختم برای همین همه فکرم به اینکه و چجور آدمهایی هستند و من با چه کسی قراره روبرو بشم، معطوف شده بود ..
..
هر از چند گاهی به این فکر میکردم که چرا سولماز ماجرای دوستیشون رو به من نگفت ...
از دستش ناراحت بودم اما نه اونقدر که بخوام بیانش کنم ... چند باری هم که با هم تلفنی صحبت کردیم حرفی از پیمان به میون نیاورد من هم چیزی نپرسیدم ... به هر حال موضوعی بود مابینه خودشون ...
تو این چند روز چقدر خدا منو دوست داشت که این دادفر هم ندیدم ... دیدنش باعث میشد تا هر چه شادی درونم ذخیره کرده بودم از بین بره ... برای همین حضور در محوطه ای که حس میکردم توش ممکنه باشه رو برای خودم ممنوع کرده بودم ... چون اصلا دوست نداشتم این حس شادی، به همین زودی ها ازم دور بشه .
بالاخره روز موعود فرا رسید ..
@romangram_com