#نیاز_پارت_67

نمیفهمم کی خوابم میبره ..
چشمهامو باز میکنم
امروز تعطیلم ... با خیاله راحت تو جام غلت میزنم ..اصلا گرسنه نیستم .. دیشب خیلی پر خوری کردم ..مخصوصا اینکه، کیک، شکلاتی هم بود ... اصلا دوست ندارم از جام بلند شم ... تلویزیون رو روشن میکنم ... سریال طنز داره نشون میده ..اونم چی ؟تکرار ... از روی بیکاری نگاه میکنم
راس ساعت دو بود که زنگ تلفنم به صدادر اومد ...
کیفم تا خودم دو متری فاصله داشت ... صدای تلفنم هم از توی کیفم میومد ..خواستم بر ندارم، اما باز پشیمون شدم ..تا خودم رو به تلفن رسوندم صداش قطع شد ...
آریا بود ..مجبور شدم خودم بهش زنگ بزنم ... شمارش رو گرفتم ...
-بله؟
-سلام، ببخشید،دیر به تلفن رسیدم قطع شد !
-به به ..سلام خانوم بهرامی ... خواهش میکنم ... فکر کردم سر کار بودی!
-نه خواب و بیدار بودم آخه امروز تعطیلم ...
-حالا خودت خوبی؟
-مرسی بد نیستم ..تو خوبی؟..آقای یک روزه! ...
-ها ها ... بله یک روزمه ... کاش اینجوری بود ...
-ای بابا ... چه خبر ها ؟
-سلامتی ..زنگ زدم بابت دیشب تشکر کنم ... خیلی زحمت افتاده بودی ..یکی از بهترین خاطراتم رو برام درست کردی ...
-این حرفها چیه ؟من که کاری نکردم ... مگه یه داداش بیشتر دارم ؟باید بیشتر از اینها برات انجام میدادم .. اما شانسه من دیشب شیفت شب بودم
-همه چیز عالی بود نیاز جان ..
-خوشحالم که اینو میگی..
-راستی نیاز با پیمان صحبت کردم ..قرار شد سمینارهای کاریمون رو بیایم تو هتلی که تو توش کار میکنی ... خیلی جای با شکوهیه ...
-عالیه ... کمکی هم از دست من بر بیاد در خدمتم
-نه فردا با پیمان میایم اونجا و یه سری هم بهت میزنیم ...
-باشه..منتظرتون هستم ...
-پس مزاحمت نباشم نیاز جان ... باز هم مرسی ...
-خواهش میکنم عزیزم ..فردا میبینمت ...

@romangram_com