#نیاز_پارت_50

میخنده و میگه ..
-بلبل ...
-با کی هستی ؟..من بلبلم؟من فقط جوابتو دادم !
-نه بابا، اشتباه کردم .. حالا بلبل خانوم ما روز تولدمون اگه دعوتتون کنیم چه جوابی میگیریم ازتون ؟
کمی مکث میکنم و میگم ..
-خیلی دوست دارم تولدت همراهیت کنم اما من ساعت شش باید برم سر کار ..ساعت دو هم باید برم یک جلسه کاری که خیلی مهمه ... برای پرسنل هتل گذاشتن ..
-ای بخشکی شانس ..پس دکمون کردی دیگه ؟!؟!؟
-نه باور کن ..من حتی کادوت رو هم برات انتخاب کردم امروز ظهر قبل از رفتنم میخوام برات بخرم ...
-من کادو نمیخوام ..من پایه میخوام برای یه تولد کوچولو ..حوصله خونه رو ندارم
-ببخشید تو رو خدا منم فقط ساعت دوازده شب تا یک شب وقتم آزاده ..اون هم که دیگه خیلی دیر وقته ..
-نه ..نه ... عالیه ..میتونیم بریم یه جا یه کباب بزنیم تا یک هم برت میگردونمت ...
-نه تو بیا مهمونه من تو رستوران هتل ... من هم راحت ترم ...
-بد نمیشه برات که ؟
-نه ..نه..خوشحالم میشم ..اتفاقا همکارم هم نشونت میدم ..
-باشه ... پس قرارمون باشه دوازده شب تو هتل هیراد ...
-میبینمت ..
- منم همینطور ..
گوشی رو قطع میکنم و میپرم تو حموم ...
ساپورت سورمه ای با یک شال سورمه ای با مانتوی بهاره سفید که نوار پهن سورمه ای حالت شال دوره گردنم افتاده، ایده آل ترین تیپ ممکن برای امروز ..
موهای بلندمو صاف میکنم و خیلی ساده پشت سرم میبندم ...
باید کمی کوتاهش میکردم ..بلندیش از شال یا روسریم بیرون میزد ..همیشه باید جمعشون میکردم بالا که اون هم واسه اینکه خیلی پف میکرد خوشم نمیومد ...
صورتم رو مثله همیشه درست کردم، خط چشم خیلی باریک با رژگونه صورتی کمرنگ همراه با برق لب صورتی ...
کفش عروسکی چرم قهوهای رنگم رو پوشیدم و برای اینکه مانتوی عباییم باز نشه کمربند باریک قهوهای ست کفشم، روش بستم ... کیف م*س*تطیل شکل سی سانتی به رنگه قهوهای دستم گرفتم و رفتم بیرون ..
تیپم برای محیط انقلاب کمی عجیب بود .. به همین خاطر آژانس گرفتم به مقصد ولنجک و ..

@romangram_com