#نیاز_پارت_49
چقدر از این زن خوشم میاد..آروم و با وقار ..صحبت کردنش همیشه با توماءنینه هست ... در کل زن جذاب و مهربونیه ... نسبت به سنش که تقریبا چهل رو داره خیلی خوب مونده ...
تو راه برگشت به خونه بودم که آلارم تلفنم بلند شد ... اما من آلارمی روش ذخیره نکرده بودم ..تلفنم رو از تو کیفم بر میدارم ..میبینم،
آریا روش امروز رو ذخیره کرده ... از آلارم، فهمیدم، امروز تولدش هست ...
پس امروز خیلی کار دارم ...
اون برای تشکر به من تلفن داده بود و من هم حالا باید برای تولدش یک هدیه خوب بخرم ...
از اونجایی که همیشه تصمیم میگرفتم چی بخرم و بعد به قصد همون فروشگاه بیرون میرفتم ..اینبار هم اول فکر کردم و بعدش تصمیم گرفتم که به فروشگاه ماسیمودوتی برم و براش یک جلد آیپد بخرم ...
خودم هم میتونستم برای خودم یک کیفه خوب بخرم ..خیلی وقت بود که میخواستم یک کیف و کفش خوب بخرم ...
این همه کار میکردم باید کمی هم به خودم میرسیدم ...
رفتم خونه و کمی استراحت کردم ..برای ساعت ده بود که یک اس ام اس به آریا دادم ...
-" آریا جان ... دوست وبرادره خوبم ... تولدت مبارک ... امیدوارم سایه ء من همیشه بالای سرت باشه ..هی هی."-
از قصد اس ام اس رو کمی طنز فرستادم ... تا کمی خنده، اون هم تو روز تولدش، از سمت من، رو لبهاش بشینه ... پس دوست واسه چه وقتهایی خوبه ؟
جواب اس ام اس خیلی سریع برام اومد ...
-"به به ..مرسی خانوم بی معرفت ..قول میدم اگه اون آلارمو برات نگذاشته بودم ... عمرا میفهمیدی داداشت امروز به دنیا اومده ..در ضمن یادت باشه که ما تاجه سر میخوایم نه سایه سر ... "-
خندم میگیره ..براش دوباره جواب میدم ..
- "خوبه میشناسی منو ... در هر صورت تولدت مبارک آریا جان، کادوت هم پیشه من محفوظه فقط قرار دیدنش از تو باشه که من نمیدونم سرت کی خلوت هست ؟"-
به سمت حموم رفتم که قبل از رفتن دوش بگیرم ... لباسهامو درآورده بودم که باز صدای تلفن بلند شد ...
گوشی رو برداشتم ..اینبار زنگ زده بهم ...
قبل از الو گفتنم، دوست داشتم با انرژی بهش سلام میکردم ...
-تولد ... تولد ... تولدت مبارک ...
میخنده و شادی میگه
-مرسی ... نیاز جان ... سلام ..
-سلام ..خوبی؟
-ممنون، تو خوبی ؟مزاحمت که نیستم ؟
-نه ... اگر هم باشی تولدته ... مجبورم بگم، نیستی ..
@romangram_com