#نیاز_پارت_5
همزمان که حرفمو زدم به مانیتور خیره شدم که به کارش رسیدگی کنم اما همونطور صداش به گوشم رسید
- پشت این سمت انگار غرور کاذب بهت دست داده که اون هم به موقع حل میشه ...
باز هم اهمیت ندادم و به اتاقها نگاه کردم هیچ کدوم خالی نبود جز یکیشون که پرسنل نظآفت در حال سرویس دهی بودند تا نیم ساعت دیگه هم آماده تحویل بود بی توجه به حرفی که زده بود ادامه دادم
- تنها یک سوییت خالی هست، سوییت جونیور، که اون هم تا نیم ساعت دیگه آمآده چک این هست قیمتمون برای هرشب ...
خیلی محکم وقاطع وسط حرفم پرید گفت
- قیمتش مهم نیست ... بسیار خب من میرم رستوران پایین، برای نهار ... چمدونهای من اینجاس، اتاق که آماده شد، بگین ببرنش داخله اتاق .برای ساعته شش به بعد هم هر موقع مدیر هتل اومدند با اتاق من تماس بگیرین ... در ضمن رفتار امروزتون به هیچ وجه قابل بخشش نیست ... روز خوش
وای این فکر کرده کیه که هی رفتار منو زیر ذره بین میگیره
با اینکه از درون حسابی حرص میخوردم باز صورتم رو به حالت عادی نگه داشتم اما برای اینکه فقط من حرص نخورم از اون پوز خند های دلبرانه و شیطون زدم و یه خنده نا محسوس وارد چشمام کردم که یعنی ... یک هیچ ... حرفمو بهش زدم
- ببخشید جناب اما من بدون مدارک شما نمیتونم براتون اتاقی ثبت کنم ... در نتیجه برای باقیه اوامرتون هم معذورم ...
مغرور حتی به خودش زحمت نمیده کامل برگرده زیر چشمی به من نگاه میکنه .. هیچ نقصی تو صورتش نمیبینم وقتی عصبانی میشه جذاب تر میشه ... به من هم که بد نمیگذره
یه ابروش رو بالا میندازه برقی تو چشمهای سیاهش میشینه، معلومه که حسابی از دستم کفری شده ...
همزمان با صحبتهایی که میکنه قدم به قدم به من نزدیک میشه
- مدارک مربوطه دست مدیر هتل هست .شما موقتا این اتاق رو ثبت کنین تا ساعت شش که مدیرتون بیاد و مدارک لازم رو به دست شما برسونه من هم الان حسابی خستم و حوصله سر و کله زدن با شما رو ندارم ...
آخ آخ انگار اینو خدا آفریده تا من یکی فقط حالشو بگیرم
-از شانستون، شیفت روز اینجا، بنده رسیپشن هتل هستم ... و بسیار زیآد، پایبند قوانین و ضوابط هتل ... یک بار عرض کردم از اونجایی که وظیفمه تا صد بار هم که شده برای شما موردی رو بازگو کنم تا شما به طور کامل درکش کنین، باز هم خدمتتون عرض میکنم. من میتونم از شما داخل لابی هتل به صرف کیک و قهوه پذیرا باشم، تا ساعت شش، که خانوم ولیان تشریف بیارن .در ضمن ممکنه ایشون ساعت شش هم نیان چون از اون ساعت به بعد شیفت شب شروع میشه که مسیولیت مدیریت هتل به عهده شیفت شب هست ... برای چمدونهاتون هم میتونم به خدمات هتل بگم فعلا بزارنشون کنار راهرو در پشتی تا مشکلتون حل بشه ...
اینقدر قدم برداشت که دیگه حد فاصلمون شد پیشخون لابی سرشو نزدیک کرد ... وا این چه کاریه ... نزدیکتر ... م*ر*ت*ی*ک*ه گستاخ فاصله چندانی با من نداره سرش رو آورد پایین و نزدیک سمت سینه چپم ... م*ر*ت*ی*ک*ه گستاخ ... خیلی دیگه نزدیک شده، کمی سرشو کج میکنه ... دروغ چرا کمی شوکه شدم ... تا به حال هیچ مردی به خودش این اجازه رو نداده بود که اینقدر بهم نزدیک بشه ... اونم چی ؟ سرشو نزدیک همچین جای حساسی هم بیاره ... هر فکری که میتونست به ذهنم خطور کرد ...
- نیاااااز ...
سرشو به نشونه تایید تکان داد و دوباره اسممو با دقت تکرار کرد ..
بوی ادکلن مردونش واقعا دیوونه کننده بود سردو تلخ عاشقه بوش بودم اما دلیلی نمیشد که بخوام جلوش کوتاه بیام
سرشو بالا کرد و دیگه صاف جلوم ایستاد . با اینکه کفشهای پاشنه دار پوشیده بودم اما باز، قدم تا شونش میرسید اون هم چی ..به زور !
-نیاز بهرامی
این بر خورد رو نه تا این حد اما مشابهش رو از مسافرین میدیدم واسه همین حرکتی غریب نبود
-خانوم نیاز بهرامی من از شمااتاق خواستم و شما به من اتاق نداین دلیلتون هم به جا اما فکر نمیکنین بعضی جاها اطمینان هم چیزه بدی نیست؟
چون خودم رو برنده این جدل میدیدم تصمیمم رو گرفتم تا بیشتر حالشو بگیرم کوتاه اومدن جلوی یه همچین آدمی کاره من نبود
@romangram_com