#نیاز_پارت_39
- تقریبا" هر کاری سختی های خودش رو داره که شامل شغل من هم میشه من در حال حاضر رسپشن هتلم و اگر به سابقه 10 سال دست پیدا کنم و شانس باهام یار باشه شاید بتونم تا مدیریت داخلی یا مدیریت خانه داری هتل ارتقاء پیدا کنم
- ظاهرا" به شغلت خیلی علاقه داری ؟
- بله ... معلومه من در سراسر زندگی ام سعی کردم در مسیر علایقم گام بردارم و به همین دلیل هم با همه شرایط ناهموار زندگی ام به راحتی کنار میام و راحت تر از بقیه مردم تحملشون میکنم
غذاهامون رو که آوردن در سکوت و گهگاهی با بعضی جملات خنده دار آریا خوردیم و آریا منو به خانه برگرداند و قبل از اینکه از ماشین پیاده شم یک جعبه کادویی برای تشکر بهم داد که هرچه اصرار کردم که نگیرم نشد که نشد !
آریا یک گوشی تلفن سونی بهم هدیه داده بود خیلی خوشگل بود .تصمیم گرفتم سر فرصت مناسب حتما جبران کنم ...
چند روز باقیمانده رو به خیابون گردی و کتاب خواندن سپری کردم
اظطراب همه بدنم رو،در بر گرفته ... وای من چه دل و جراتی داشتم ... آخه این چه کاری بود که کردم ... اصلا حقمه هر جوری که بخواد، تلافی کنه ... من به بدترین وضع ممکن حالشو گرفتم ... یک درصد بزار رو این که، پسره نخواد، جوابه کارم رو بده ... اونم چی اون پسری که من دیدم، ... کینه ای و تخس ...
از سر درهتل تو میرم ...
تا اینجاش که در امن و امانم ...
اووووه ... حالا انگار میخوان دارم بزنن ...
کم که نیست .. با آبروش بازی کردم ..خب، اونم، همینکارو کرد ! ... اصلا اگه این عذاب وجدانه لعنتی نبود، به این روز نمی افتادم ...
یونیفرمم رو با مانتو و شاله خودم عوض میکنم و سر جایگاهم میایستم ...
به رضا سری به نشونه سلام تکان میدم و شیفت رو از خانوم اعتمادی تحویل میگیرم ...
این روزهابرای من خیلی بهتره که شیفت شب هستم ... احتمال اینکه رودر رو بشم باهاش، کمتره .. از ساعت هشت به بعد خیلی کم پیش میادکه ه*و*س بیرون رفتن به سرش بزنه ... قبل از مرخصیم که اینطور بود حالا رو دیگه نمیدونم چجوریه ...
-به به ... سلام نیاز خانوم ... سفر خوب بود ؟ خانوم بدونه خداحافظی میزاری میری؟ نمیگی دلتنگت میشیم ؟
- سلام رضا جان مرسی ... راستیتش خیلی سرم شلوغ بود ببخشید ... هر چی بگی حق داری ... از کار چه خبر ؟همه چی خوبه ؟
یه جوری سعی کردم ازش بپرسم که بویی نبره ...
-آره بابا خوبه ... دیروز کلی مسافر از دبی داشتیم تا یک هفته هم اینجان ... فقط باید ببینیشون ... بعضی هاشون دو تا زن دارن ...
اینجور چیزها کم یا بیش به پستم میخورد .مهمتر از همه اون جوابه اولش بود ... معلومه که همه چی آرومه ...
- خب اتاق براشون چی کار کردی ؟
- برای زنهاشون اتاق جدا گرفتند ...
-اوهوم ... نه جونه من، همرو با هم میکردند، تو یک اتاق ...
صدای خنده رضا کمی بلند تر ازحد عادی بود ... واسه همین مجبور شدم انگشتم رو به منظور سکوت جلوی لبم بگیرم و بگم ...
-هیس ... ببینم میتونی امروز واسمون دردسر تازه درست کنی ؟
@romangram_com