#نیاز_پارت_36
- باشه دارم برات ... حالا دور از شوخی سولماز جان 2 تا بلیط میخوام برای کیش ؛ فردا صبح اول وقت ؛ میتونی جورش کنی؟
- اونوقت چی به من میرسه؟
- چی میخوای ؟ جبران میکنم. هر چی تو بگی ...
- سه تا درخواست قبول ؟
- حیف که کارم گیره بگو ... قبلش چک کن، بگو داری برام ؟..
- چند دقیقه صبر کن !
- اوم آره هست ولی یکی پرواز 6 صبح یکی پرواز 7:45 مشکلی نیست
- یک دقیقه صبر کن ...
نگاهی به آریا کردم که داشت با تعجب به مکالمه من گوش میداد و رو بهش گفتم :
- آریا خان ؛برای فردا صبح میتونم براتون بلیط جور کنم؛ ولی تو دو تا پرواز مختلف ایرادی نداره ؟ یکی 6 صبحه یکی 8 ربع کم ... بگم اوکی کنه؟
ناخودآگاه صورتش از لبخند پر شد و گفت:"
- عالیه من الان میتونم شریکم رو بفرستم هزینه اش رو پرداخت کنه
بخندی زدم و به سولماز گفتم :
- عالیه سولماز اوکیشون کن از حساب خودت پرداخت کن تا الان یک نفر بیاد و هزینه رو بده و بلیطها رو بگیره .
- نیازی یادت باشه به کسی که میاد بگی غیر از پول یک پپرونی با یک عطر چنل و یک لیوان قهوه بیاره وگرنه اگر خودش رو هم بکشه بهش بلیطها رو نمیدم ... بله! مگه شوخیه ! بلیط گیر نمیاد تو این هیر و ویری که ... ببین سولماز چه میکنه !
آریا که صدای بلند سولماز رو شنیده بود در حالی که از خنده منفجر شده بود گفت:
- بگو سفارش ها شو همراه با شریکم پیمان میفرستم ... اینهم بهشون بگو بلکه این آقا پیمان ما رو ادبش کنه تا دفعه دیگه از این اشتباهات نکنه !
در حالی که آریا با شریکش تماس میگرفت وسفارشات سولماز رو انتقال میداد منم گفته های آریا رو بهش انتقال دادم و قرار شد تا شماره سولماز رو برای پیمان پیامک کنم تا بلیط ها رو تحویل بگیره !
آریا بعد از هماهنگی با شریکش، با قدردانی نگاهی بهم کرد و گفت:
- نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم ؟شما با این کارتون کمک خیلی بزرگی به من کردین.
- خواهش میکنم وظیفه است .
تاثیرات دوغ بود یا خستگی راه که کم کم چشمهام گرم افتاد و خوابم گرفت .
با صدا کردن های اسمم چشمهام رو باز کردم و با نگاهی به اطراف فهمیدم که رسیدیم و تو ترمینال آرژانتین هستیم .
هوا تاریک شده بود . پیاده شدم و ساکم رو برداشتم که با صدای آریا به سمتش برگشتم .
@romangram_com