#نیاز_پارت_144
کمی از عطرکوکو شانلی که توی کارتون کنار کاور لباس بود زدم و از در اتاق رفتم بیرون ...
خبری از کیان نبود به سختی با دنباله لباس تو خونه راه میرفتم ...
هنوز چند قدمی بر نداشته بودم که کیان رو کت شلوار پوشیده و پاپیون زده تو سر درحال دیدم ... چشم در چشم شده بودیم ...
چقدر خوشتیپ به نظرمیرسید ... کت و شلوارخیلی خوش دوخت رو اندامش نشسته بود و پاپیونی که زده بود خیلی به فرم کت شلوار و پیراهن سفیدش میومد ..موهای کوتاهش رو اینبار خیلی مرتب و زیبا به سمت کنار حالت داده بود ... در کل خیره کننده بود ... اعتراف میکنم اولین بار بود مردی به این خوش تیپی از نزدیک میدیدم ... البته با این تیپ رسمی
انگار فقط من محوش نشده بودم ... اون هم نگاهم میکرد ... تحسین برانگیز ... لبخندی زد و گفت ...
-حدس میزدم فیت تنت باشه ...
چی ؟ مگه لباس رو از قبل دیده بود ؟ اونقدر درگیر برهنگیه کمرم بودم که ترجیح دادم این فکر ها رو برای بعد بزارم
برای اولین بار بود موهای بلند منو میدید ... محو موهام شده بود ... خط نگاهش رو گرفتم، گفت
- موهاتو میبستی بهترنبود ؟
چقدر با مزه نظر میداد
داشت میومد به طرفم که خیلی با دقت و مراقب قدم هامو پیش کشیدم ... خودش از این حرکتم خندش گرفت ...
-نه همینطوری راحت ترم ..
اونقدر حس صمیمیت بینمون نبود تا بخوام براش توضیح بدم که به خاطر ل*خ*تی کمرم موهام رو باز گذاشتم ...
خنده با مزه ای کرد و دو بار با نگاهش منو تو اسکن برد ...
-خیله خب ...
شال مشکی حریری رو انتخاب کردم تا رو سرم بندازم اما موهام رو باید موقت هم میشد میبستم ...
مجبور بودم بر گردم تو اتاق و چیزی برای بستن موهام پیدامیکردم ...
سریع برگشتم و به سمت اتاق رفتم ..هنوز چند قدمی بر نداشته بودم که کیان خیلی خونسرد گفت ...
-زنجیرت رو ننداختی ؟
این از کجا میدونست که زنجیری هم تو کیف بوده ..
-شما خریدهای سولماز رو که امانت دست شما داده بود نگاه کردید ؟
برای لحظه ای از سوالم جا خورد اما باز خونسرد گفت
-خب آره .. همه با هم بودیم که این رو برای شما گرفت ..به نظرم قشنگ بود ...
لبخند کمرنگی رو صورتم مینشونم و به راهم ادامه میدم ...
@romangram_com