#نیاز_پارت_11

تو آسانسور ایستادم و دکمه بیست رو نشونه رفتم
تا زمانی که آسانسور شیشه ای به مقصدم برسه با خودم کلنجار میرفتم
بمیرم هم دوباره نمیخوام قیافش رو ببینم .. از خود راضی فکر کرده کی هست من حقوق باقی موندمو میخوام که اونم باید پیشه حسابداری برم دیگه دیدنه این م*ر*ت*ی*ک*ه واسه چیمه تازه چی ؟ برم بگم منو ببخش نه جونه من بگم غلط کردم
آسانسور درش باز میشه و من وارد راهروی طبقه بیستم میشم خیلی کم گذرم به اینجا میافتاد اما خب نا آشنا هم نبودم با اتاقهاش، پس م*س*تقیم رفتم سراغه راهروی سمت چپ، در سوم، که روش هم نوشته بود حسابداری
بعد از زدن در و شنیدن صدای مردی درو باز کردم
-صبحتون بخیر خانوم
قبلا دیده بودمش فقط درحد سلام و خداحافظی باهاش برخورد داشتم
- سلام بهرامی هستم برای حسآبرسی به حقوق باقیمونده ء ماهه پیش و دو روز کاریه سال جدید اومدم فکر کنم در جریان باشید که ...
نگذاشت حرفم تموم بشه وسط حرفم پرید و گفت
- خانوم بهرامی رسیدگی به امور کاریتون رو رییس خودشون به عهده گرفتن و گفتن که اگر تشریف آوردین بگم که برای گرفتم حقتون باید برید پیشه خودشون
با حرصه تمام از همون دمه در خواستم بر گردم که دوباره گفت
- خانوم بهرامی برادرانه بهتون توصیه میکنم کمی کوتاه بیاین وگرنه این راهی که در پیش دارید برای آینده کاریتون خیلی بد میشه
اینها چی میگفتن مگه چی میشه مگه رفتنه من از اینجا چه موردی داره ؟!
- مرسی از نصیحته برادانتون امامن تصمیمم رو گرفتم الانهم میرم پیشه رییستون تا مبادافکر کنه ذره ای از تصمیمم بر گشتم و منصرف شدم
بدونه هیچ معطلی با عصبانیت از اتاق رفتم بیرون و در هم پشت سرم بستم
عصبانیتم بیشتر از حدی که فکرشو میکردم، بود ...
روبروی مدیریت هتل ایستادم ترجیح میدادم اول ولیان رو ببینم تا اون م*ر*ت*ی*ک*ه از خود راضی رو
در زدم کسی جواب نداد دوباره در زدم از روی چراغ دستگاه کارت، کنار در، دیدم که روی قرمزه یعنی در قفله. وای این هم که نیست .
اینبار دیگه به ناچار به سمت ریاست هتل رفتم تک اتاقی که توی راهروی سمت راست قرار گرفته
جلوی در ایستادم
با اخم روی در، دوبار کوبیدم. بعد هم بدونه دریافت اجازه در اتآق رو هل دادم خدارو شکر باز بود
خودم از سرانجام این همه خشم میترسیدم اما خب چاره ای نبود
رو به روی اتاق ایستادم ... بزرگ بود نه کمی اون هم خیلی ... خدای من یه همچین اتاقی اینجا بود و من نمیدونستم ؟!
دقیقآ سه تا اتاق مدیریت رو کنار هم میگذاشتم تازه میشد اندازه این اتاق

@romangram_com