#نیاز_پارت_10

یک شلوار جین سورمه ای پوشیدم با یک مانتوی مشکی که تو تنم نه خیلی چسب نه خیلی گشاد مینشست
به جای مقنعه هم یک شاله سورمه ای سرم گذاشتم و کمی به صورتم هم طبق عادت همیشه رسیدم .. همیشه آراستگی رو جزیی از واجبات میدونستم
اومدم پایین پله ها دیدم دریا صبحه زود زده بیرون دنباله کارهاش بیچاره فکر کرده من هم مثله همیشه شش صبح رفتم سر کار!
بعد از بستن در، کمی قدم زدم و باز به این فکر میکردم که چند درصد وجود داره باز قیافه نحسشو ببینم به خودم دلداری دادم که من با اون کاری ندارم که کاره من با حسابداریه کارم رو رسیدم یکراست میام بیرون و میرم یه روزنامه همشهری میخرم و قسمت نیازمندیهاش دنبال کار مناسب میگردم ...
وقتی برای منتظر ایستادن واسه اتوب*و*س نداشتم در نتیجه یه تاکسی گرفتم و خودم رو به مقصدم رسوندم.
استرس همه جونمو گرفته بود اما حتی به روی خودم هم نمیاوردم .اگر به خودم رو میدادم، همونجا دمه در، پس میآفتادم
سر در هتل ایستادم، تمام لحظات دیروز مثله یه نوار ویدیویی از جلو چشمم گذشت باز هم دم نزدم و رفتم تو
هه ... هنوز کسی رو به جام نگذاشته بود رضا تا چشمش بهم افتاد با کمی تعجب نگاهم کرد
خیلی خونسرد رفتم سمتش
- سلام رضا خوبی؟
- سلام دختر دلواپست شدم کجا رفتی چی کار کردی دیروز؟!؟! از دیروز تا حالا همه تو شوک اند!
-نمیخوام راجع به دیروز حرف بزنم اومدم برم حسابداری، کارهامو برسم، برم .
با ناراحتی بهم نگاه میکرد . من هم ذره ای از حسه درونم رو تو صورتم لو ندادم و خودمو خیلی خونسرد نشون میدادم ... انگار نه انگارکه اخراج شدم
- نیاز لجبازی نکن بیا برو یه معذرت خواهی کن همه چی حل میشه اونقدرها هم آدمه بدی به نظر نمیرسه شانسه تو، دیروز، هم تو، بی حوصله بودی، هم اون، خسته !
باورم نمیشد رضا با شناختی که ازم داره بگه برو معذرت بخواه! اینبار کمی ناراحت شدم ... روکردم بهش و گفتم
- این یارو تو خواب ببینه من ازش معذرت خواهی کنم ...
باز کلافه میشه و اینبار جدی تر میگه ...
- باور کن راحتترین و بی دردسر ترین راهت همینه. اینکه معذرت بخوای، برگردی اینجا .وگرنه اگه اخراجت کنه بدبخت میشی
از دیشب تا الان با این مورد که اخراج شدم به سختی کنار اومدم اما حالا هم که قبولش کردم هیچ وقت غرورم رو زیر پام له نمیکنم
- معذرت خواهی، جزء محالاته تو شخصیته من .دیگه هم نمیخوام راجع به این موضوع صحبت کنم ... چیزی که زیاده کار .ببین حالا برم چه جایی، کار کنم ...
- دیوونه نشو دختر تو اصلا میدونستی که وقتی اخراج شی دیگه یه آدمه با تجربه محسوب نمیشی ؟
این چی میگفت ؟ یعنی چی؟ حوصله حرف اضافی و تضعیف روحیه رو بیشتر از این نداشتم
-بسه رضا من همه چیشو میدونم الانم برم زودتر به این کارم برسم تا یه بامبوله دیگه ای در نیاوردن
با قدمهای بلند به سمت حسابداری که طبقه آخر بود رفتم تمام دفاتر هتل که مربوط به هر بخشی میشد طبقه آخر بود

@romangram_com