#نقاب_من_پارت_74
فکر کردم دنيل تو اتاق تو باشه !!
با اخم گفتم :
_آخه ،چرا دنيل بايد تو اتاق من باشه ؟
از طرز نگاهش منظور حرفش رو فهميدم ،
حسابي مغزم جوش آورده بود و تنم داغ شده بود .
با پوزخند گفتم :
_من نميدونم ولي تو اتاق دوست دخترت رو
بگرد ،شايد اون جا پيداش کني !
حس خشم و نفرت تو نگاهش موج ميزد ،قرمز
شده بود ،حرفي نزد ،من هم در رامحکم بهم کوبيدم .
از حرص دستم را مرتب روي صورتم مي کشيدم .
کنترل ذهنم بهم ريخته بود ،تنها فکري که براي
امروز تو سرم داشتم ،ديدن ساميار بود .
بايد باهاش حرف ميزدم . اما اول بايد به خودم
ميرسيدم ، پس از دوش گرفتن ، بلوز يقه شل
سفيدي با يک شلوار مشکي براق از کمد لباسها
انتخاب کردم و پوشيدم ،موهايم را پشت گردنم
با کش جمع کردم و يک تل مشکي با گلهاي ريز
سفيد روي موهام زدم ،آرايش ملايمي کردم و
سمت آشپزخانه رفتم ،با خدمتکارها خوش و بشي
کردم و چيزي خوردم ،به سمت اتاق دنيل رفتم و
در زدم اما کسي جواب نداد ؟ براي رفتن بايد
اجازه ميگرفتم ، اما اگر ، اجازه نداد چي؟
اما بعدش خودم دوباره جواب ميدادم ،به اون چه
ربطي داره ،برادرمه ،مي خوام ببينمش .
وارد سالن شدم ،انتظار داشتم ببينمش ،اما نبود .
انگار امروز کلا در خانه حضور نداشت ،نه در اتاقش
نه سالن ،نه حياط .کمي که دقت کردم امروز خبري
از لورا و سارينا هم نبود ،حتي اون مزاحم برايان
هم انگار غيبش زده بود .با خودم دل دل کردم يعني
خودم برم ؟بدون اينکه خبر بدم !چيکار کنم ؟؟
romangram.com | @romangram_com