#نقاب_من_پارت_7

خورده همراه با رقص آب ،دلربايي ميکرد .
چيزي که ميديدم کوچکترين شباهتي با
آن دخمه ئ تاريکي که در آن گرفتار بودم
نداشت .درست مقابلمان ساختمان دو طبقه
ئ بزرگي قرار داشت ،با ديدن بنا ،و حرکت
به سمت آن ،ترسي در دلم نشست ،از حرکت
ايستادم و دوباره دستش به سمت من کشيده
شد .صدايش کردم

_هووي يارو ..با تو ام .
_چته ،باز
_من رو کجا ميبري ،کثيف ،بي شرف
_ديگه رو اعصابم هستي ، بيا تا نزدمت
–يالا ،بگو کجا ميبري؟
_نترس بهت بد نمي گذره .
_گفتم ،تا ندونم کجا منو ميبري قدم
از قدم بر نميدارم.
_ميخواي زوري ببرمت ،آدم باش خودت
بيا.
_نمي يام .

دوباره دستم را کشيد ومن کشان کشان به
دنبالش راه افتادم .با عصبانيت گفت

_ميبيني که داري ميايي ،پس حرف نزن
_آشغال ،عوضي چه نقشه اي داري ؟
_نترس ،خسته اي ميخوام ببرمت تو
اتاقت استراحت کني ،حالا خيالت راحت
شد ؟
_نه ،من ميخوام خونه ئ خودم برم ،تو اتاق
خودم باشم ، اگه واقعا فکر استراحت مني
کمک کن من خونه برگردم .
_اون دست من نيست ،تازه خونه کجاست !!
_اصلا تو دوستي يا دشمن ،هدفت چيه ،چرا
درست جواب نميدي ؟
_تو فکر کن يه دوست خشن .
–اين چه مدل دوستيه ،اول مي دزدي بعد
فکر استراحت طرف رو ميکني ،آخي چه

romangram.com | @romangram_com