رمان نقاب من

#نقاب_من_پارت_65


ما کثيف شديم ،پاک نيستم ،اسير توطعه ها شديم
اما تو پاکي ،نيا که نسوزي ...لعنت به من که تورو
توي اين بازيهاي کثيف کشوندم ...اما تو به من تکيه
نکن ،سوني پاک بمون ...بزار باور کنم اطرافيانم
همه پست نيستن ،بزار باور بچگي هام پاک بمونه
خراب نشو ،خرابت شدم .

هنوز تو آسمون خاطراتم بال ميزدم و از عشق
ناله ميکردم که صداي موبايلم تو مغزم مثل
ناقوس به صدا در اومد ،اول فکر کردم خيالاتي
شدم اما وقتي دستم رو توي جيبم بردم و موبايلم
رو در آوردم از لرزشش فهميدم واقعا زنگ ميخوره .

به سختي ،گوشي رو نگه داشتم وجواب دادم ،اما
صدام به طرز وحشتناکي کش دار شده بود ،گفتم :

_بلللللله

صداي خنده هاي مردي مي اومد ،که ديگه تبديل
به قهقه شده بود .

_حالت خرابه مرد ، مثل چند سال پيش شدي ؟!
_توکي هستي ؟
-واقعا فراموش کردي يا حالت خيلي خرابه !
_تو چي ميگي !؟
_يادت مياد ،چند سال پيش بهت گفتم زنت
بغل يکي ديگه اس ،يادته ،آدرس دادم ،يادته
يا نه بازم بگم ؟!
_خفه شو ،عوضي .

وبازم خنديد

_نه خوشم مياد ،هنوز يادته . با اينکه
ميدونم سعي کردي و سارا رو فراموش کردي .
ولي اينو يادت باشه ،اين فرق داره ،اين
پرنده ي وحشي ،مي پره .ميدوني سهم
تو نيست ،مال تو نيست ،محاله پيشت

romangram.com | @romangram_com