#نقاب_من_پارت_61
من من رئيسم لامصب ،يه جماعت از من
حساب ميبرن ،مي فهمي من من هم کس
تو ام .بعد واسه من جمله ميبافي ...
(تازه واردم)...ه.ه.ه.هه ..آره .راست
ميگي ..(تازه وارد )..تو چي ميدوني
از گذشته ئ سياهم ،تو چي ميدوني
راهت رو کشيدي رفتي که چي بگي ،
که من بي ارزش شدم ..که مردي نکردم ،
حداقل شکايتي ميکردي ،منو ميزدي ،اما
بدتر کردي ،منو آتيش زدي ،گذشته ي
فراموش شده رو يادم انداختي لعنتي !!
من ..من ..نميشناسمت ..!!!
کدوم احمقي عشق زندگي شو نميشناسه !!
اصلا دختر مگه غير از اون روزاي شاد بچگي
که پر از ردپاي عشق تو شد ،من شاديء ديگه
اي ديدم ديونه ؟!
اصلا کجا رفتي ،بيا ببين ،دارم مي سوزم
بزار تو چشماي زمرّديت نگاه کنم و بگم دختر
ئ چشم آهويي مي فهمي تو تنها عشق زندگي
من بودي ،مي فهمي .. عشق بودي ..بعد تو
عشق معنا نداشت ..
دستم رو روي ميز کارم کوبيدم و هر چي که
روي ميز بود با حرکت دستم توي اتاق پخش
شد و از صداي برخورد وسايل با زمين ،سکوت
اتاق شکست . فکر ميکردم آروم ميشم ،اما
نشدم .امشب يه عاشق بدبختم که دوباره
عشق زير خاکستر شعله به جونش انداخت.
کتم رو در آوردم و دنبال سيگارم گشتم ،اونم
ترکم کرده و نيست .با خشم کت رو پرت کردم
و روي زمين به پايه ئ ميز تکيه دادم .و دوباره
با خودم درد دل کردم .
آخ دل شکسته و آواره ي من ،چقدر ما رنج
کشيديم ،من و تو .تو ياد کردي و من آتيش
گرفتم ،من و تو بريديم و خون خورديم و باز
احمق شديم ،آخ دل بيچاره ئ من .آخ زندگي
خرابم ،روزي که اومد عشق روزهاي بچگي
romangram.com | @romangram_com