#نقاب_من_پارت_51

گفتم :

_دليلي براي دست دادن وآشنايي بيشتر
نمي بينم ؟ آقاي گومز .
_دني ،خانوم چرا ناراحت شدند ؟!

دنيل جوابي نداد و او خودش گفت :

_هر جور که مايل هستيد ،فقط مي خواستم
بيشتر آشنا بشيم .
_ممنون ،ولي من دليلي براي آشنايي بيشتر
نمي بينم .
_پس فعلا با اجازه ...

و بعد با دلخوري از من و دنيل جدا شد .
دنيل چشم گرداند و با دستش به ميزي
اشاره کرد که تقريبا در جاي دنجي قرار
داشت .

_بريم اونجا ، بشينيم .
_آره خوبه .

بدون هيچ حرف ديگري ،اطاعت کردم و کنارش
نشستم . خودش بعد مدتي گفت :

_دليلي نداشت با دوستم ،اونجوري حرف بزني ،
اما خوشم اومد ،به خودت مسلطي .
_چرا !!
_چون ميفهمي چطور رفتار کني ؟!
_مگه دوستت نبود !
_چرا ،ولي دوست ندارم کسي تو کارم
سرک بکشه !!
_پس چرا اومديم .
_بخاطر ديويد ،ولي مراقب نوع رفتارت با
اون باش ،اون با همه فرق داره ،فهميدي !
_حالا اين آقا ديويد کجاست ؟
_به زودي مي بينيش.


romangram.com | @romangram_com