#نقاب_من_پارت_30

پرسيدم .

_تو دنيل رو دوست داري ؟


چشمان لورا از تعجب گرد شدند و به من
نگريست .معلوم بود انتظار شنيدن اين حرف
را ازمن نداشت .اول بهت زده شد و
سپس با لبخند گفت :

_نه ،معلومه که اينطور نيست ،اون براي
من مثل جاني ميمونه .
_جاني ،اون کيه ؟
_همون که اولين بار ديديش ،قبل از من
پيشت اومده بود ،اون برادرمه ،نگو که
يادت نمياد ؟
_آهان ..اون پسر گستاخه ؟!
_مگه چيکار کرده ؟
_هيچي .
_امّا ميخوام يه چيزي بگم ؟نمي دونم
چرا با تو راحتم و دلم مي خواد درد و
دل کنم ؟!
_خب بگو .


با شيطنت نگاهش کردم ،شايد هر دوي
ما به کمي صحبت کردن احتياج داشتيم .

_اووووو....،اون کيه شيطون بلا ؟

انتظار هر چيزي را داشتم ،جز ديدن
اشکهاي دوباره ئ لورا که بر صورتش
مي رقصيد ،عجب روزگاري بود که
تمام خوشي ها را به اشک غم سوزانده
بود .دستم را روي دستش گذاشتم و
نگاهش کردم .

_هي تو خوبي ؟؟چت شد يهو ؟؟

romangram.com | @romangram_com