#نقاب_من_پارت_24
_تا فردا خوب فکراتو بکن ،منتظر جواب
قطعي هستم ،ميتونم برات کار ديگه اي
در نظر بگيرم ،به هر حال من براي تو پول
زيادي پرداختم و بايد فکر خودم هم باشم .
حالا خودت ميدوني اين کار يا کار ديگه اي
البته فکر نکنم ،کار دوم به مذاق تو خوش
بياد ! بازم خود داني . به هر حال اگر قبول
کردي بقيه آموزشها و حرفها رو ميشنوي .
حالا برو که امروز خيلي وقتم رو حروم
کردي .
برگشت وبه صورتم نگريست ،من هم به
چشمانش خيره شدم ، آن غم هميشگي
دوباره دلم را به آشوب کشيد ،به سمت
بيرون راه افتادم ، در حالي که تصوير
نگاهش در ذهنم حک شده بود .
از اتاق خارج شدم و در را بستم ،شروع
خوبي نداشتم و هنوز سوالات نصفه ،
نيمه باقي مانده بود . احساس خفگي مي
کردم ،دلم هواي تازه مي خواست .بجاي
اينکه دوباره به اتاق ام بروم به سمت
حياط رفتم .زيبايي فضاي بيرون زير
تلالو نور خورشيد دو چندان شده بود .
قطره هاي آب روي چمن پاشيده بود و
بوي نم و خاک و چمن ، خوشايند ترين
حس را در آن لحظه براي من ساخته بود .
نفس عميقي کشيدم و چند بار دم و بازدم
کردم تا ذهنم کمي باز شود .
فضاي حياط بهترين مکان ممکن براي
حال امروزم بود ،بوي گلهاي رز بيني ام
را نوازش ميکرد ،حرکت کردم و زير يکي
از درخت ها نشستم .صورت آن مرد هنوز
جلوي چشمانم بود ،چشماني که هر بار مي
نگريست ،غم پنهان در دل صاحبش را لو
مي داد ،هر چند که رفتارش خلاف اين بود
و سعي داشت محکم و استوار به نظر بيايد .
اما نمي توانست چشمها را هم هماهنگ با
romangram.com | @romangram_com