#نقاب_من_پارت_20


با لحني جدي گفت :

_ولي من شوخي نکردم .
_منظورت چيه ؟

کنار صندلي ،نزديک به ميزش ايستاد و با
دست به من نشان داد .

_بيا ،اينجا بشين .

آرام بلند شدم و نزديک به خودش روي
صندلي نشستم .

_ميدوني جاسوسي يعني چي ؟
_معني شو خيلي خوب ميدونم ،بهتر از شما .

دستش رو محکم روي ميز کوبيد و گفت :

_ديگه هيچوقت ،وسط حرف من نپر .فهميدي ؟
دفعه ئ بعد هيچ توضيحي در کار نيست .

کلافه دستي تو موهاش کشيد و گفت :

_جاسوسي ي کسي به نام ديويد ويدمن .بايد
بري پيشش و اطلاعاتي رو که من ميخوام از
زير زبونش بکشي و برام بياري .

با تعجب داد زدم .

_اصلا خودت ميدوني ،چي از من مي
خواي ؟
_آره ،من ميدونم ولي تو انگار نميدوني
کجا هستي و در مقابل کي داري حرف
ميزني ،اصلا مي فهمي تو چه وضعيتي
هستي ؟!!!
_هر چي ،من جاسوسي نميکنم ،نمي تونم .
_تو فکر کردي اتفاقي انتخاب شدي ،نخير

romangram.com | @romangram_com