#نقاب_من_پارت_19


_زياد حرف ميزني ...

براي اينکه دوباره بحثي پيش نيايد ،و جواب
سوالاتم را بگيرم ،گفتم :

_حوصله کل کل ندارم ،ميگي يا خودم برم ؟

سيگاري روشن کرد و چند پک زد و گفت :

_بري !!کجا بري ؟! تو حالا حالا ها هستي .
_ولي من ميرم ،حالا مي بيني .
_ببين دختر جون ،تو بايد کاري رو که من مي
خوام انجام بدي ،بعدش آزادي که بري ،هر جا
که دلت مي خواد ،اصلا خودم مي فرستمت
چطوره ،خوبه ؟!

کلافه گفتم

_چرا نميزارين من برم ،من حتي شما رو نمي
شناسم ،اصلا چرا من اينجا هستم ؟

با آرامش خاصي دوباره چند پک به سيگار زد .
از پشت ميزش بلند شد و سمت من آمد .

_گفتم ،کارت رو انجام بده ،آزادي .
_چند بار گفتي ،منم شنيدم ،همه تون همين رو
ميگين ،ولي من چه کاري ميتونم براي شما انجام
بدم ؟
_جاسوسي .

با شنيدن آخرين کلمه ،خنده ام گرفت و گفتم .

_جاسوسسسسسي.؟!
_خنده داشت !!
–خب از ديدنتون خوشحال نشدم ،اما
اعتراف ميکنم شوخيه با نمکي بود و باعث
خنده ام شد .خيلي باحالين .

romangram.com | @romangram_com