#نقاب_من_پارت_2

بودند ،که بيشتر مرا به کند و کاو وا مي داشتند.

....زبانشان عجيبه ...ناشناس... کم کم ...
صداها واضح تر شده ....آره مي فهمم ...
به انگليسي حرف ميزنند ...مگه من چقدر
از خونه دور شدم ...نه اينجا آموزشگاه
زبانم هم نيست ...خدايا من کجاهستم ؟!

خسته ام ،هر چه بيشتر فکر ميکنم ،بيشتر
نا اميد مي شوم ،امشب غريبم با خودم با
روزگار .خدايا طاقت ندارم ،کمک !!!!!!
تمام نيرويم را به گلويم فرستادم و با همه
ئ قدرتم فرياد زدم...کمک ...کمک ...کمک!!

در باز شد و نوري به سياهي اتاق تابيد .
دستش روي ديوار چسبيده به در کشيده
شد و با لمس کليد ، فضاي تاريک اتاق
روشن شد.
چند بار پلک زدم و سعي کردم آزردگي
چشمانم را از بين ببرم .
دستانم بي اختيار بالا آمد و بالاي ابروانم
سايه زد ، از ديدن مردي بلند قامت و
درشت اندام که مابين قاب در ايستاده بود
ترسيدم .کمي خودم را در حالت نشسته
به عقب کشيدم و گفتم :

_من کجا هستم ؟تو کي هستي ؟

جوابي نداد و اينبار با فرياد پرسيدم .
لبخندي که بر لبش نقش بست ،به طرز
بدي ،ديوانه ام ميکرد.اما قبل از اينکه
من عمل ديگري نشان دهم به زبان
انگليسي گفت :

_صبر کن ،دختر ئ وحشي ،به حسابت
مي رسيم .

زبان انگليسي ، زبان دومم بود که به لطف

romangram.com | @romangram_com