#نقاب_من_پارت_15
دادم ، و با ورودم به اتاق ديدمش پشت
ميزش نشسته بود و درحال خوردن قهوه
بود و روزنامه تو دستش رو ورق ميزد ،با
حالتي عصبي نزديکش شدم ،دو تا از باديگارد
هاش جلو اومدن ،مي خواستند مانع من باشند .
دستش رو بالا آورد و با ديدن دستش ،سر
جاي شان ايستادند.
_چي مي خوايي ؟؟
با حالت خشم بهش گفتم :
_تو چي مي خواي ،چرا منو دزديدي ؟تو
چته ؟
بدون اينکه ،حالت چهره اش عوض بشه
به صفحه روزنامه اش نگاه کرد و گفت :
_اولا دزدي در کار نيست ، و دوما ً تو رو
فروختن ،منم خريدم ،به همين سادگي .
چيز پيچيده اي نيست .
_عوضي تو به چه حقي منو خريدي ،
اصلا من اين معامله اي رو که نديدم قبول
ندارم ، پولتم برو از خودش پس بگير .من
از اينجا ميرم ،تو هم هيچ غلطي نمي توني
بکني .
خنديد و با لحني مسخره رو به من کرد و روزنامه
ئ توي دستش را کنار گذاشت .
_يعني از پدرت پولم رو پس بگيرم ؟!
_پدر من غلط کرده با تو ،آره برو از خودش
پس بگير !تو با من چيکار داري ؟
داد زدم و هر دو دستم را مشت کردم و
روي ميز کوبيدم ،با فرياد گفتم .
_هر دوتاتون غلط کردين ،در مورد من
romangram.com | @romangram_com