#نقاب_من_پارت_10

رويايي تر شده بود .
هنوز در حال نگاه کردن بودم که در باز شد
وبا يک سيني غذا وارد شد .

_همين چند تا استيک رو پيدا کردم ،تا صبح
سير نگهت ميداره ،بخور
_من نمي خورم ،بزار بميرم راحت شم .
_تو چته ،هر چند دقيقه يه بار ،تکرار ميکني .
_من کجام ؟يه سوال ساده اس .فهميدنش
سخت نيس و چرا ؟!
_مغزم رو خوردي ،باشه اما خودت خواستي
بدوني ‌.

دستانم يخ کرد و بود و دلهره داشتم نمي دانم
چرا دوست نداشتم ادامه را بشنوم .

_اينجا انگلستانه .و اين خونه در بهترين نقطه
ئ شهر لندن ، مال رييس هست که اون رو صبح
ميبيني ،اما تو نه دزديده شدي و نه پاي قاچاق
اعضاي بدن وسطه ،تو رو فروختن ،تو خريده
شدي ، حالا راحت شدي ،شام بخور .

چشمانم سياهي مي رفت و زانوانم سست
شده بود ،از شنيدن حرفهايش چند قدم به
عقب رفتم ،و لبه ئ تخت نشستم . سرم را
مابين دستانم گرفتم و چند لحظه در خلسه
ئ کلماتش گم شدم .

_شوخي بدي کردي ، ازت متنفرم !
_ولي من حقيقت رو گفتم ،ميل خودته
ميخواي باور کن ميخواي نکن .
_کي منو فروخته ،تو باور ميکردي اگه
جاي من بودي ؟
_نه ،تا وقتي که نمي دونستم کي منو فروخته ؟
_کيه ؟
_پدرت . اون تو رو فروخته .

از جا بلند شدم و با ناخنهاي بلندم خطي رو

romangram.com | @romangram_com