#ناخواسته_پارت_19
-وا!برای چی باید ناراحت بشم؟فقط نمیدونم این دوست عمو یهو از کجا اومد، انقدر هم صمیمی شده که عمو برای نامزدی دخترش دعوتش میکنه، معلومه بعد از این باید همه جا منتظر این دوست جدید و خانوادش باشیم.میدونی من با حاجی مشکلی ندارما ازاین پسر گنده دماغش اصلا خوشم نمیاد دیدی صبح جواب سلامم رو نداد؟اصلا ادب و شخصیت نداره فک کرده اسمون پاره شده این افتاده پایین اخه بابالنگ دراز من اگه به کار کردن علاقه نداشتم که یه ثانیه هم تحملت نمی کردم...
بوی پرتقال می امد، فهمیدم بازهم گند زده ام ولی اصلا به روی خود نیاوردم.با دستی لرزان اتود می زدم از ایدا هم صدا نمی امد. در حال سکته بودم ،هم ترسیده بودم و هم شرمنده.نمی دانم برای چه به اتاق ما امده بود.هر لحظه منتظر فریاد و توبیخ بودم ناخواسته نگاهش کردم.نگاهش روی من خشک شده بود و چشم هایش...عصبانی نبود کدر هم نبود فقط...فقط بیش از حد ناراحت بود و اشنا"خدا من اینو کجا دیدم؟؟".
دستش را بالا اورد. ناخود اگاه چشمهایم را بستم .منتظر سیلی اش بودم ولی او با گفتن "وقت ناهاره"از در بیرون رفت.
حالم بد بود روی صندلی افتادم.هم دلم برایش سوخت و هم شرمنده اش بودم.صبح حق داشت جواب سلامم را ندهد.غیر از اینجا هم هیچ جایی مارا استخدام نمی کردند، پس چرا حق به جانب حرف زدم؟چشمانم بسته بود.ایدا گفت:
-وای شهرزاد گند زدی.
با همان چشم بسته و عصبانیت گفتم:
-هیچی نگو ایدا ، لال بودی وقتی میدیدیش میگفتی؟
تند تند گفت:
-به خدا من میخواستم بهت بگم ولی اون دستش رو به علامت "هیس"روی لبش گذاشت تا حرفات تموم بشن.
چشمانم را باز کردم و به متعجب به سوی ایدا برگشتم:
-اخه چرا؟پس چراهیچی بهم نگفت؟کاش توبیخم میکرد.
پریسا در زد. وارد شد و گفت:
-پس چراهنوز نیومدید؟نیم ساعت دیگه در سلف رو میبندن.
اخم الود گفتم:
-نمیتونستی قبل رییس بیای صدامون کنی؟
نگاه پریسا رنگ تعجب گرفت اما بی توجه به تعجبش گفت:
--اولا که یه موقع جلوش نگی رییس ها خیلی بدش میاد وتوبیخت میکنه دوما من میخواستم بیام که خود اقای دکتر گفتن میخوان کارتون رو ببینن و بهتون میگن.
romangram.com | @romangram_com