#نهال_پارت_40
آلاله دست مرضیه را گرفت و گفت:حرص نخور مرضیه جون اخه با حرص خوردن تو این دختر درست میشه؟ ما خودمونم بکشیم اون ژن بی رگ مادرش رو نمیتونیم از وجود دختره بیرون بکشیم!
مرضیه نگاه تیزی به مینا که خودش را با بافتن موهای دخترش سرگرم کرده بود انداخت و گفت: چطور حرص نخورم؟ منو جلوی هر کس و ناکسی سکه یه پول کرد!
مینا سرش را بلند کرد او هر کس و ناکسی نبود! مطمئنا اگر پدرش میفهمید کسی اینطور دخترش را خطاب کرده خون به پا میکرد اما مینا کسی نبود که بخواهد خانواده اش را درگیر مشکلات خانه شوهرش کند. هیچوقت دوست نداشت کسی در مسائل زندگی اش دخالت کند همین که مرضیه حریم خصوصی او و شوهر و بچه اش را از او گرفته بود کافی بود جا برای کس دیگری نداشت.
موهای دنیا را بست و در حالی که سعی میکرد خونسرد به نظر برسد از جایش بلند شد و گفت:با اجازتون من دنیا رو میبرم بخوابه!
مرضیه پشت چشمی نازک کرد و گفت:چه عجب خانوم یادشون اومد از وقت خواب این بچه گذشته!
مینا سرش را به علامت مثبت تکان داد.
اما مرضیه دست بردار نبود.
_به جای این که فالگوش حرفای من بشینی که فردا بشه سوژه خاله زنگ بازی یه کم به این بچه و شوهرت برس!از صبح تا شب تو این اتاق نشستی بیچاره یاسین من, دلش خوشه زن گرفته!
مینا بدون این که جوابی به مرضیه بدهد رو کرد به خانوم بزرگ و گفت:با اجازه خانم بزرگ!
نگاه سرسری به همه کرد و با شب به خیر کوتاهی گفت و به سمت در رفت همین که دستش روی دستگیره قرار گرفت دوباره دهان مرضیه باز شد.
_میبینی آلاله جون؟ میبینی چه بلایی سرم اومده؟ میبینی چطور بی محلی میکنه انگار نه انگار من مادر شوهرشم همه احترامم یه شبه به باد هوا رفت اینا که خوبه میترسم هر چی بیشتر این دختره اینجا بمونه الگوی بقیه بشه و کل این خاندانو به هم بریزه هر چی باشه این تو خونشه .....
مینا سری با تاسف تکان داد و از اتاق خارج شد.
دنیا سرش را بالا گرفت و گفت:مامان مرضیه دوباره وروره جادو شده؟
مینا با چشم های گرد شده به دنیا نگاه کرد و همزمان با گاز گرفت گوشه لبش گفت: دختر این حرفا چیه میزنی؟
دنیا ابروهایش را بالا انداخت و گفت: خودت همیشه پشت تلفن با مامانی که حرف میزنی وقتی میخوای از مامان مرضیه بگی میگی وروره جادو!
romangram.com | @romangram_com