#نقاش_مزاحم_(جلد_دوم)_پارت_6
"باید برم زودتر تبریک بگم بهش و برم وگرنه دق میکنم خداجون"
"ولی چجوری برم اون غرورمو شکست اون منو له کرد"
"چطور تبریک بگم؟"
یهو دختره از جاش بلند شد و کیف دستیش رو برداشت و به سمت جای عروس و داماد رفت.
خدایا یعنی چی اخه چجوری من میفهمم اینا چی میگن؟
منم پشت سر دختره میرفتم به سمت جایگاه عروس و داماد که حالا آرشین و میکی موس نشسته بودن. دختره با چهره ای غمزده رفت جلو و رو به آرشین گفت:
-سلام تبریک میگم انشالله به پای هم پیر بشید.
و بعد روش رو طرف میکی موس برد و گفت:
-خوشبخت بشید.
میکائیل در جوابش پوزخندی زد و اما آرشین با لحن خیلی بدی گفت:
-ممنون که تبریک گفتی منم بهت تسلیت میگم انشالله غم آخرت باشه.
دختره با چشمایی غمزده به میکی نگاه کرد و گفت:
-ممنون من دیگه میرم خدانگهدارتون.
romangram.com | @romangram_com